دانستنیهای علوی1 صفحه 850

صفحه 850

حضرت علی علیه السلام هرگز در این بحث و نزاع وارد نشده است که فرد در تاریخ چه مقامی دارد یا اینکه آیا جامعه مقدم بر فرد است یا بر عکس افراد وجود دارند و جامعه با اجتماع آنان یا با قرارداد میان آنان تشکیل می شود. این بحث ها نه فقط در زمان های قبل از دوره تجدد مطرح نبوده بلکه لفظ جامعه هم به کار نمی رفته و اگر به زبان می آمده، معانی دیگر داشته است. وقتی چیزی نامی ندارد، وجود ندارد و اگر وجود دارد، در زندگی مردمان چندان بی اثر است که ذکری از آن نمی شود. ما اکنون از جامعه جهانی و ملی و از جامعه های کوچک تر حرف می زنیم، اما گذشتگان ذکری از جامعه نکرده اند. فیلسوفان و مورخان و سیاست دانان در آثار خود نام کشور و ملت (به معنای قدیم آن) و امت و مدینه بسیار آورده اند، اما لفظ جامعه یا چیزی که معادل معنای امروزی آن باشد، در سخنشان نیامده است. این نه بدان جهت است که آن ها علمشان ناقص بوده و متأخران بر اثر پیشرفت علم به مفاهیمی مثل جامعه پی برده اند. جامعه و خرد هیچ کدام امور واقعی نفس الامری نیستند، بلکه فرض ها و اعتبارهایی هستند که به اقتضای پیش آمدن مسائل تاریخی و مدنی جدید عنوان شده و مقبولیت یافته اند. منتها چون این فرض ها به مفاهیمی شبیهند که مابازای خارجی دارند، کسانی یکی از این دو فرض را مفهوم حقیقی می گیرند. همه افراد آدمی نام خاص دارند و از پدر و مادری معین پدید آمده اند و در شهری

ساکنند و شغلی دارند و با این اوصاف از دیگران بازشناخته می شوند و همه مسئول اعمال و کردار خویشند و مهم تر این که خود را در اعمال خویش آزاد و نه تابع جامعه می شمارند و در هر مقام و مورد چه بسا که نظر و سلیقه خاص داشته باشند. آیا اینان را فرد نباید دانست؟

از سوی دیگر این افراد در هر عصری که باشند رفتار کم و بیش یکسان دارند. لباس پوشیدن و غذا خوردن و رفت و آمد و خانه ساختن و سکنا گزیدنشان یکسان است. در تشخیص خوب و بد و زشت و زیبا هم از اصول معینی متابعت می کنند و حتی اگر اختلاف نظر و سلیقه داشته باشند، این اختلاف حدود معین دارد؛ یعنی افراد رسوم و رفتار و زبان و روابط و مناسبات خود را تعیین یا انتخاب نمی کنند، بلکه این ها قبل از افراد وجود دارند و اگر نباشند فرد فردیت ظاهری نیز پیدا نمی کند. با این توجیهات در نظر گروه های مختلف فرد و جمع دو مفهوم حقیقی تلقی می شود؛ اما در حقیقت فرد به معنایی که مراد می شود، فرد منتشر و گم گشته در جامعه است و فردیت او با تصدیق جامعه ملازمت دارد و جامعه نیز با وضع متابعت اشخاص و افراد از اصول و قواعد و رسوم جاری معنا پیدا می کند. اما تا زمانی که طرح اجمالی تجدد و اندیشه آینده بشر و علم و تمدن و پیشرفت پیش نیامده بود، مسئله فرد و جامعه هم در میان نبود. وقتی گفته می شود که مثلا آینده، آینده صلح است و در آینده گرسنگی و فقر و جنگ و بیماری از میان می رود،

طبیعی است که بپرسند چه تغییر و تحولی در وضع کنونی پدید می آید و آیا یک سیر قهری به وضعی که گفتیم، مؤدی می شود، یا اشخاص و افراد با کوشش خود راه پیشرفت را می گشایند و می پیمایند؟ پس فرد و جمع با فلسفه جدید فلسفه خود آگاهی است و خودآگاهی نیز به دو صورت خودآگاهی فردی و جمعی ظاهر می شود و با پیشامد تجدد، معنای تازه ای پیدا کرده است؛ وگرنه آدمی در حقیقت اگر در جمع و با دیگران نباشد، هیچ نیست و حتی نامی نمی تواند و نباید داشته باشد. چنان که اگر افراد از یکدیگر ممتاز نبودند، جامعه بی معنا بود و بشر تاریخ نداشت؛ زیرا تاریخ عبارت از وقت یابی است و وقت یابی در تنهایی و خلوت میسر می شود؛ یعنی در روزهای روزگار دم هایی است هست که کسانی به آنها تعرض می کنند و در آن دم ها و وقت ها راه های زندگی مردمان گشوده می شود. مردمی که بیش تر در غفلت فرو رفته اند، آن دم ها را در نمی یابند. تاریخ در حقیقت عبارت است از بسط و دوام دم ها و وقت هایی که در آن خطاب حق و تفکر شنیده شده است. با این خطاب ها راه زندگی آینده روشن می شده است. در این قول نه فرد اصیل است نه جامعه؛ بلکه با وقت یابی صاحبان وقت است که راه تاریخ کم و بیش روشن می شود. در حقیقت صاحب وقت نه فرد است و نه از جمع تبعیت می کند. فرد نیست؛ زیرا در وقت تاریخی از خود به در شده و به مردمان و به آینده تعلق پیدا کرده است. تابع جمع نیست؛ زیرا اقتضای متابعت از جمع محافظه کاری و پیروی از قواعد

و رسوم مشهور است. بنابراین تا جمع مستعد درک وقت و آماده قدم گذاشتن در راهی که گشوده می شود و قهرا راه طی نشده است نباشد، برای اعضای جمعیت غیر مستعد وقت یابی میسر نمی شود. اما اگر بیداری در جمع پدید آید آنان که گوش شنوا و چشم بیناتر دارند، ندا و خطاب و اشاره را درک می کنند و به نحوی به دیگران می رسانند. اینان فردند اما با دیگرانند و وجود و فرد بودنشان مستلزم وجود دیگران است؛ یعنی بدون دیگران هیچ نیستند.

جامعه هم نه مجموعه افراد است نه میانگین قوا و استعدادهای آنان. آدمیان در افقی که پیش روی خود دارند، به یکدیگر بستگی پیدا می کنند و یک جهت و هماهنگ می شوند؛ یعنی در اصل هم عهد و هم پیمانند و زبان یکدیگر را درمی یابند و اگر همزبانی را از یاد ببرند، استعدا به یاد آوردن آن را دارند. ما به خود واگذاشته نیستیم که در فردیت یا جمعیت، منحل باشیم. فرد و جمع اگر در غفلت کلی فرو روند، هر که و هرچه باشند هیچند.

مولای متقیان، امام علی بن ابی طالب، به یک معنا فرد بود. او نه فقط در زمان خود فرد بود، بلکه فرید همه زمان ها است؛ اما این فرید دهر غیر از فرد به معنای روان شناسی و جامعه شناسی لفظ است. مراد نفی فردیت و شخصیتی که همه آدمیان در زندگی هر روزی از آن بهره دارند، نیست و کسی این فردیت و شخصیت را انکار نتواند کرد. او اولا با مرگ همخانه و انیس بود؛ یعنی با آینده به سر می برد و در آیینه عدم، فارغ از تعلقات، گذشته را با

چشم عبرت بین می دید. ثانیا پرورده و سخنگوی اسلام و قرآن و پیامبر (ص) بود و هرچه می گفت و انجام می داد، قول و فعل مأخوذ و «استنطاق شده» از اسلام و قرآن بود. ثالثا قرآن در نظر او حبل المتین وحدت مسلمانان بود و باور داشت و تعلیم می داد که آنان با این وحدت به قدرت و سروری رسیده اند و آینده مسلمانان، بسته به دوری و نزدیکیشان به حقایق و نه حرف ظواهر و رسوم دین مبین است. رابعا این عدل است که بالاخره غالب می شود. مردی که به قول مولانا جلال الدین بلخی «ترازوی احدخو، بل زبانه هر ترازو» بوده است، به ظهور مظهر عدل اشاره می کند. این نکات و اشارات هیچ ربطی به مذاهب اصالت جمع و اصالت فرد و اصالت تاریخ ندارد. فلسفه تاریخ به معنای متداول لفظ هم نیست بلکه حاصل احوالی است که در آن وجوهی از گذشته و آینده عیان شده است. اعتنای حضرت علی علیه السلام به تاریخ در جای جای نهج البلاغه پیدا است. این اعتنا را با علاقه به تاریخ نگاری و ذکر حوادث و وقایع اشتباه نباید کرد. تاریخی که آن حضرت در نظر دارد، تاریخ تذکر است و با این ملاحظه بود که گفته شد بشر در نهج البلاغه یک شأن تاریخی دارد؛ یعنی شکست و پیروزی و غم و شادی و ضعف و قدرت او بسته به پاسخی است که در آزمایش عهد می دهد و پیدا است که آزمایش امر انتزاعی نیست و در وقت صورت می گیرد.

به یک معنی تاریخ همین آزمایش یا جدی شدن این آزمایش است که مواردی از آن را در نهج البلاغه می توان یافت. نهج البلاغه

پر است از اشاره به چیزهایی که نشانه همبستگی و مؤدی به پیروزی است و اوضاعی که بر ناتوانی و غرور و آشفتگی دلالت دارد. این ها درس زندگی، درس سیاست و مهم تر از اینها درس معرفت است. نظر تاریخی مولای ما به معرفت باز می گردد. آدمی نیز با این معرفت آدمی شده است. تاریخ بشر نیز از همان دم که آدم اهل معرفت شد، آغاز گردید. موجودات دیگر اهل معرفت نیستند و تاریخ هم ندارند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه