شبی در پایتخت بهشت صفحه 138

قانع و گاه موجبات تشرف آنان به اسلام را فراهم می آورد .

حکایت

آورده اند که روزی گروهی از دانشمندان یهودی نزد خلیفه ی دوم آمدند و گفتند : پرسشهایی را مطرح می کنیم اگر پاسخمان را دادی به حقانیت آیین و پیغمبر شما وقوف می یابیم والا نتیجه ی عکس خواهیم گرفت .

خلیفه گفت : هر چه می خواهید بپرسید .

گفتند :

1- قفل و کلید آسمان چیست ؟

2- قبری که با صاحبش به راه افتد چه بود ؟

3- چه کسی قومش را انذار کرد در حالیکه نه انسان بود و نه جن ؟

4- پنج جنبنده ای که هیچ گاه در رحم مادر نبوده اند کدامند ؟

خلیفه دمی اندیشید و بالاخره اظهار بی اطلاعی نمود . یهودیان نیز در حالی که آماده ی رفتن می شدند حکم بر عدم حقانیت اسلام دادند . در این هنگام علی (علیه السلام ) که توسط سلمان فارسی از ماجرا مطلع شده بود ، از راه رسید و راه رسید و خطاب به دانشمندان یهود گفت : هر چه می خواهید از من بپرسید چرا که پیامبر (صلی الله علیه وآله ) هزار باب از دانش را بر من مفتوح ساخت و از هر در نیز هزار در دیگر را ؛ البته مشروط بر اینکه پس از دریافت جواب به آیین ما درآیید .