داستانهائی از زندگی علماء صفحه 72

صفحه 72

من می خواهم بروم نجف . می خواهی با هم به نجف برویم ؟

گفتم : بلی ! خیلی دوست دارم با شما به نجف بیایم .

من برخاستم . لباس خود را پوشیدم و آماده شدم که با آن حضرت به نجف اشرف برویم . همینکه خواستم با آن حضرت از اطاق خارج شوم دیدم که آقا امام زمان ( عج ) آمدند و تو هم دامان امام زمان ( عج ) را گرفته ای .

حضرت امام زمان ( عج ) به آقا امیرالمؤ منان

علیه السلام فرمودند : این بنده به ما متوسّل شده ، حاجتش را برآورید !

حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام سر مبارک را پایین انداخته و به عزرائیل فرمودند : به تقاضای مرد مؤ من که متوسّل به فرزند ما شده است برو تا موقع معیّن ! و آنگاه امیرالمؤ منین علیه السلام از من خداحافظی کردند و رفتند .

چرا نگذاشتی بروم ؟ ( 63 )

جهانی بنشسته در گوشه ای

یکی از شاگردان علاّمه طباطبایی درباره شخصیّت ایشان گفته است :

استاد جهانی از فلسفه و علوم اخلاق و تفسیر بودند و در همه زمینه ها انقلابی را در حوزه های علمیّه بوجود آوردند . امّا در خانه محقّری با دو اتاق زندگی می کردند و منزلشان به حدّی کوچک بود که امکان پذیرایی از دوستان و ارادتمندان را در آن نداشتند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه