200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 100

صفحه 100

پسر زیاد که پاسخ صحیحی نداشت ، دهان نحس خود را گشوده و گفت : خدای متعال دل مرا از کشتن سرکشان و عاصیان خاندان تو شفا داد .

زینب (س ) از شنیدن این گفته سخت ناراحت شد ، چنان که سراپای او را آتش زد و شروع کرد به گریستن و فرمود :

ای بی حیا ! به جان خودم سوگند ، بزرگ مرا شهید کردی و پرده عزت و آرزوی مرا دریدی و شاخه بارور مرا جدا نمودی و اصل مرا از بن برانداختی و هر گاه از چنین امر خیری که اساس آسمان و زمین را به لرزه در آورد شفا پیدا کردی ، چنان است که می گویی شفا یافته .

پسر زیاد که این بار هم با سخنان درشت و در عین حال اندوه آور رو به رو شد ، گفت : این زن سخن پرداز است و پدر او هم سراینده سخن پردازی بود .

زینب (س ) فرمود : زن را با سخن پردازی چه مناسبت ! من علاوه بر این ماءموریت ، کار دیگری دارم که باید به انجام آن بپردازم :

زنان با با سخن سنجی چه کار

است

مرا این سان سخن گفتن شعار است

لیکن بی حیایی و خونریزی تو کار مرا به جایی رسانید که باید آتش درونی خود را بدین وسیله خاموش بسازم . (144)

خطابه زینب (س ) در مجلس یزید

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه