200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 115

صفحه 115

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

امام سجاد (ع ) فرمود : هنگامی که ما را در خرابه شام قرار دادند ، در آنجا انواع رنجها را بر ما روا داشتند . روزی دیدم عمه ام ، حضرت زینب (س ) ، دیگی بر روی آتش نهاده است ،

گفتم : عمه جان این دیگ چیست ؟ فرمود : کودکان گرسنه اند ، خواستم به آنها وانمود نمایم که برایشان غذا می پزم و بدین وسیله آنان را خاموش سازم !

و نیز نقل شده است : آنها مکر آب و نان از حضرت زینب (س ) طلب می کردند ، حتی بعضی از زنان شام ترحم کرده برای آنها آب و غذا می آوردند(163)

زنی به نام حمیده

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

نقل شده است که وقتی اسیران وارد شام شدند ، مردم به تماشای آنها رفتند . بانویی هاشمی به نام حمیده بوده که پسرش (سعد) و کنیزش (رمیثه ) جهت تماشا از خانه بیرون رفته بودند ، وقتی که سعد و رمیثه از قضایا آگاه شدند برگشته و به ناله و سوگواری پرداختند ، حمیده سراسیمه نزد آنها دوید ، شنید پسرش می گوید : با خدایا ، چگونه بنالم و نگویم با اینکه سر مبارک امامم را بر نیزه دشمن دیدم و رمیثه می گوید : چگونه نگویم در حالی که بانوان سلطان حجاز بر شتران بی جهاز ، با ناله ((واحیناه ، واغربتا)) هم آواز دیدم !

حمیده از شنیدن این کلمات نقش بر زمین شد و از هوش رفت ، وقتی که به خود آمد با سر و پای برهنه ، از خانه بیرون شد ، چشمش به زینب کبری افتاد خود را بر زمین زد و فریاد بر آورد : ای دختر علی مرتضی ! کاش کور شده بودم و تو را اسیر نمی دیدم . برادرت کجاست که تو را با این وضع به شام آوردند ؟ آن بانو با چشم گریان اشاره

کرد به سر منور امام حسین که بالای نیزه بود .

وقتی حمیده سر منور امام حسین (ع ) را دید چنان فریاد و ((واحسیناه )) از دل پر درد بر آورد که از هوش رفت تا تماشاچیان دورش را گرفتند ! سعد و رمیثه موی کنان بالای سرش آمده و خروش برآوردند : حمیده از دنیا رفت . سعد و رمیثه نیز قالب تهی کرده و هر سه به خدمت آقای شان حسین رسیدند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه