200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 117

صفحه 117

((بابا ، صورتم از ضرب سیلی شمر کبود شده است . بابا ، مرا در بیابانها ، میان آفتاب نگه داشتند . بابا ، کتف عمه ام از کعب نیزه ها و ضرب تازیانه ها کبود گردیده است . بابا ما در این خرابه چراغ نداریم فرش نداریم . دخترت به جای متکا ، بر زیر سر ، خشت می گذارد . . . ))(165)

وداع زینب (س ) با رقیه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

فریادهای آتشین امام سجاد (ع ) و زینب (س ) و خون پاک حضرت رقیه ، اثرش را گذاشت . کاروان اسرا از گوشه خرابه آزاد شد . زنان و کودکان به

مدینه می روند . پیام عاشورا در شهر پیامبر (ص ) باید به مردم ابلاغ شود .

ولی زینب (س ) چگونه از خرابه دل ببرد . نو گلی از بوستان حسین (ع ) در این خرابه آرمیده است . شام ، بوی حسین و رقیه می دهد . رقیه ، نازدانه پدر ، به زینب سپرده شده است . زینب ، بی رقیه ، چگونه به کربلا و مدینه وارد شود .

زمان حرکت فرا رسیده است . زینب رسالت بزرگتری بر دوش دارد . راهی جز رفتن نیست . کاروان به راه افتاد حضرت زینب (س ) و زنان اهل بیت ، سوار بر محمل سیاه پوش شده اند . اهل شام با حالت خجالت و با حال عزا به مشایعت آمده اند(166)

غم سراسر شام را گرفته است . گریه ها بلند می باشد . در میان آن سر و صدا ، زینب سر از محمل بیرون آورد ، و با کلمات بسیار جانسوز ، فرمود : ((ای اهل شام ! ما از میان شما می رویم . ولی یک دختر خردسال را در میان شما گذاشتیم . او در این شهر غریب است . کنار قبر او بروید . او را فراموش نکنید . گه گاهی آبی بر بر مزارش بپاشید و چراغی روشن کنید)) .

نپذیرفتن خون بها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه