200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 121

صفحه 121

((برادر جان ! همه کودکانی را که به من سپرده بودی ، به همراه خود آوردم ، مگر رقیه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپرده ام ! ))(168)

زنان مدینه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

چون به نزدیکی مدینه رسیدند محمل ها را فرود آورده ، شتران را یک سو خوابانیده و خود مشغول نوحه سرایی بشدند و اسباب شهدا را پیش روی خود پهن نمودند . ناگاه غلغله اهل مدینه بر پا شد و زنان مهاجر و انصار نمایان شدند . حضرت سجاد (ع ) بفرمود تا آنها را استقبال نمودند .

چون چشم زنان مدینه به آن سیاه پوشان افتاد . هنگامه محشر نمودار شد .

شتابان روی به خیمه ها نمودند . چون اهل حرم را بدان حال نگریستند ،

که جز حضرت سجاد (ع ) از رجال مراجعت ننموده ، سخت بگریستند . گروهی با حضرت زینب (س ) ، جماعتی دور ام کلثوم ؛ هر چند نفر مشغول به یکی از اهل حزم شدند و از حضرت زینب (س ) چگونگی حالات را جویا شدند .

زینب (س ) فرمود : ((به چه زبان شرح دهم که قدرت بیان ندارم ، بلکه از زندگانی خود بیزارم . ای زنان قریش و ای دختران بنی هاشم ! چیزی می شنوید و حکایتی به گوش می سپارید . اگر

شرح حال شهدا و اسرا را باز گویم ، در مورد ملامتم چگونه زنده باشم ؟ ))(169)

خبر شهادت حسین به پیامبر (ص )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه