200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 13

صفحه 13

سپس فرمود : ((قل اثنان )) بگو دو .

عباس در پاسخ گفت : ((استحیی ان اقول باللسان الذی قلت واحد ، اثنان ))؛ شرم دارم با زبانی که یکی گفته ام ، دو بگویم .

آن گاه امیرمؤ منان (ع ) چشمان عباس (ع ) را بوسه زد؛ چرا که کلام این فرزند خردسال اشاره به وحدانیت خدای تعالی و توحید او می کرد .

سپس رو به زینب (س ) کرد ، ولی زینب منتظر سؤ ال پدر

نمانده ، خود سؤ الی مطرح کرد و گفت : پدر ! ما را دوست داری ؟

امیرمؤ منان (ع ) فرمود : آری دخترم ، فرزندان پاره های قلب ما هستند .

زینب (س ) با این مقدمه ، وارد سؤ ال اصلی شد و پرسید : پدر ! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤ من جا نمی گیرد . پس اگر باید دوست داشته باشی ، شفقت و مهربانی را نثار ما کن و محبت خالص را تقدیم خداوند .

علی (ع ) که این درک ، و شناخت و استعداد را در این دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود ، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد . )) زینب (س ) به دلیل همین نبوغ و استعداد و دیگر کمالاتی که در وجودش بود ، از احترام ویژه خانواده پدر برخوردار شد . (15)

فضایل حضرت زینب (س )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه