200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 146

صفحه 146

بی بی سه بار فرمایش خود را تکرار کرد و از زن خواست که گمرکچی را عفو کند و در هر بار زن با سماجت بسیار بر خواسته اش اصرار ورزید . روز بعد زن خواسته اش را دوباره تکرار کرد . شب بعد هم بی بی را در خواب و به زن فرمود : از خطای گمرکچی بگذر .

باز هم زن حرف بی بی را قبول نکرد و بار سوم بی بی به او فرمود : او را به من ببخش ، او کار خیر کرده و من می خواهم تلافی کنم .

زن پرسید : ای بانوی دو جهان ! ای دختر مولای من ، این مرد گمرکچی که شیعه نبود ، این قدر مرا اذیت کرد ، چه کاری انجام داده که نزد شما محبوب شده است ؟

حضرت فرمود : او اهل تسنن است ، چند ماه پیش از این مکان رد می شد و به سمت بغداد می رفت . در بین راه چشمش به گنبد من افتاد ، از همان راه دور برای من تواضع و احترام کرد . از این جهت او بر ما حقی دارد و تو باید او را عفو کنی و من ضامن می شوم که این کار تو را در قیامت تلافی کنم .

زن از خواب بیدار شد و سجده شکر را به

جای آورد و بعد به شهر خود مراجعت کرد .

در بین راه گمرکچی زن را دید و از او پرسید : آیا شکایت مرا به بی بی کردی ؟

زن گفت : آری اما بی بی به خاطر تواضع و احترامی که به ایشان کردی ، تو را عفو کرد . سپس ماجرا را دقیق بازگو کرد .

مرد گفت : من از قوم قبیله عثمانی هستم و اکنون شیعه شدم . سپس ذکر شهادتین را به زبان جای کرد .

شفای یک جوان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه