200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 39

صفحه 39

حنوط جدم را بیاور !

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

مجلسی در جلد نهم بحار الانوار در شهادت علی (ع ) چنین نقل می کند :

حسن (ع ) خواهرش زینب (س ) را صدا زده گفت : ای ام کلثوم ، حنوط جدم رسول خدا را بیاور ! زینب (س ) فورا حنوط را آورد وقتی سر آن را گشود بوی خوش آن تمام خانه و شهر کوفه و خیابانها و کوچه های آن را پر کرد . (57)

زینب (س ) در سوگ مادر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

نابکاران و کوردلانی که می خواستند علی (ع ) را به بیعت با خلیفه وادارند ، آمده بودند تا او را به زور از خانه اش بیرون ببرند . علی بیرون نرفت ، زهرا پیش آمد و با ضربات ((مغیره )) و ((قنفذ)) نقش زمین گشت و با بدنی مجروح در بستر بیماری قرار گرفت . و سرانجام زینب به سوگ مادر نشست . (58)

زهرا (س ) چون در بستر مرگ قرار گرفت ، به دختر پنج ساله اش وصیت کرد : ((هرگز از دو برادرت جدا مشو . پیوسته با آنان باش و از آنان نگهداری کن . برای آنها به جای من مادر باش . ))(59)

زینب به چشم خود دید که چگونه پدرش جسم پاک مادر را غسل داده و چگونه اشک می ریزد ، چه سان ناتوان شده و از خدا صبر و بردباری می طلبد ؟ !

هنگام دفن مادر ، که به نظر می رسد در خانه انجام گرفت ، با چشم تیزبین می دید که که زهرا را زیر خاکها پنهان می کنند ، و با یاد نمودن رسول خدا از ستم امت و ستمگران

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه