200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 46

صفحه 46

چون امام حسین (ع ) برای استراحت در خزیمیه فرود آمد و یک شبانه روز توقف کرد ، صبحگاه زینب (س ) خواهرش نزد او آمد و گفت : ای برادرم ! آیا نمی خواهی از آنچه دیشب شنیده ام تو را آگاه کنم ؟

حسین (ع ) فرمود : چه شنیدی ؟

زینب (س ) گفت : در دل شب بیرون رفتم که شنیدم هاتفی ندا می داد : ای چشم ! در ریختن اشک بکوش که جز من کسی بر شهدا گریه نخواهد کرد ، گریه بر

آن گروهی که مرگ آنان را به پیش می راند تا به سوی میعاد گاهی بکشاند که به عهد خویش وفا کنند .

حسین (ع ) فرمود : ((یا اختاه ! کل ما قضی فهو کائن ))؛ خواهرم ! آنچه مقدر است به وقوع خواهد پیوست . یعنی ما باید وظیفه خود را به انجام برسانیم و به آنچه خدا می خواهد راضی باشیم . (71)

زینب (س ) در ورود به کربلا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

پس از ورود به کربلا ، امام دستهای خویش را به آسمان بر می دارد و نجوا می نماید : ((اللهم انی اعوذ بک من کرب و البلاء ! )) یاد کلام جد و باب خویش می کند که او را از کربلا خبر می دادند .

پس ، بر خیل فداییان خویش بانگ بر آورد : ((خیمه ها را همین مکان بر پا نمایید . اینجا قرارگاه ماست . اینجا محل ریختن خونهای ماست . ))

در میان جمعیت ، خواهر خود را می بیند که غمگین نشسته و خیره خیره اطراف را زیر بال نگاه خود گرفته است . چهره اش از غم موج می زند . حسین به سوی او می آید و او را تسلی می دهد . صدای زینب حاکی از درد درون است که می فرماید : ((برادرم ! بیا از این مکان برویم از لحظه ای که وارد این سرزمین شده ایم و نام کربلا را شنیده ام ، غمهای عالم روی سینه ام جمع شده اند . . . ! ))

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه