200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 47

صفحه 47

امام بر او آیه امید و اطمینان می خواند : ((خواهرم ! بر خدای متعال توکل بنما . هر چه هست

، به دست اوست . ))

سپس ، دستور بر پایی خیام را صادر می کند؛ ولی زینب (س ) متحیرانه چشم دوخته که چرا در درون دره خیمه ها را بر پا می کنند . او شاهد جنگهای باب خویش امیرالمؤ منین (ع ) در مقابل دشمنان دین بود و از خیمه گاه آن دوران به ذهن خویش تصاویر زنده ای را به یاد دارد . در برابر امام خویش ، با کمال متانت و ادب می پرسد : ((پدرم ، همیشه خیمه ها را در مکان بلندی بر پا می کرد . چه شده است که شما خلاف او عمل می کنید ؟ ))

امام می فرماید : ((خواهرم ! آن موقع ، در جنگها فتح و پیروزی وجود داشت ، اما ما می دانیم که این جنگ در نهایت به کشته شدن ما و اسیری رفتن اهل بیت پیغمبر خدا می انجامد . خواهرم ! اگر قدری صبر نمایی ، قضایا را خواهی فهمید ، ولی باید تحمل و صبر نمایی . ))

زینب (س ) با شنیدن این جملات ، پی به عمق واقعیت می برد و می داند که روزگار وصل با حسین (ع ) به سر رسیده و زمانی دیگر شروع محنت و مصایب است . (72)

سلام زینب (س ) به حبیب بن مظاهر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

فزونی سپاه دشمن و نیروی اندک محدود برادر بیش از همه ، قلب زینب (س ) را آماج دردها و غصه های فراوان می کرد ، و بدین جهت چون روز ششم محرم حبیب بن مظاهر به یاری حسین (ع ) به کربلا آمد ، و دختر امیرالمؤ منین (س ) از

این فداکاری باخبر گشت ، به حبیب پیغام سلام داد . (73)

چون این پیغام به حبیب رسید ، بر روی خاک کربلا نشست و مشتی از آن برداشته بر سرو صورت خویش ریخت و گفت : خاکم به سر ! سختی کار زینب به جایی رسیده است که به مثل من سلام می رساند ! ! (74)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه