200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 61

صفحه 61

حجت خدا در مقابل اجساد مطهر شهدا ایستاده و لب به سخن می گشاید : ((هل من ناصر ینصرنی ! هل من معین یعینی ! )) تک تک شهدا را صدا می زند : ((عباس کجایی ؟ مسلم کجایی ؟ بریر کجایی ؟ چرا جواب حسین را نمی دهید ؟ دلخوش بودید که من شما را صدا بزنم ، اما اینک چه شده که جواب نمی دهید ؟ ))

به سوی خیمه روانه می گردد . اهل خیام را صدا می زند و همه را بر صبر و بردباری و تحمل سفارش می نماید : ((مبادا در مقابل دشمن بلند گریه نمایید تا دشمن شاد گردد . . . ))

در میان اهل بیت ، متوجه عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری می شود که می لرزد . حسین بر سینه خواهر خویش دست ولایت می نهد و او را به طماءنینه و استقامت بشارت می دهد : ((خواهرم ! پس از من ،

در قبال تمام مشکلات صابر باش . پس از من ، مصایب زیادی بر تو وارد خواهد گشت . ))

دختر حضرت علی (ع ) و یادگار فاطمه می فرماید : ((برادر ! فرمانت را تحمل می کنم ، ولی اگر این اطفال سراغ تو را بگیرند ، چه جوابی بدهم ؟ ))

حسین نگاهی محبت آمیز به خواهرش می نماید : ((زینبم ! مرا در نماز شب خودت فراموش نکن . ))(92)

آخرین لحظات در کنار برادر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در آخرین لحظه ای که امام (ع ) در قید حیات بود ، با زینب گفتگویی دارد و باز هم وصایایی با این مخدره نموده و او را نایب خود قرار می دهد که بعد از وی کارها را دنبال کند . و آن وقتی بود که امام از اسب به زمین افتاد ، زینب بلافاصله خود را به میدان بر بالین برادرش می رساند و می بیند که زخم و جراحت زیادی به آن حضرت وارد شده و خون بسیاری از وی جاری است ، پس خود را بر روی جسد برادر انداخت و گفت : ((انت احسین اخی ، انت ابن امی ، انت نور بصری ، انت مهجه قلبی ، انت حمانا ، انت کهفنا ، انت عمادنا ، انت ابن محمد المصطفی ، انت ابن علی المرتضی ، انت ابن فاطمه الزهراء)) .

امام در حالی که بیهوش بود ، با گریه و زاری زینب به هوش آمد .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه