200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 65

صفحه 65

حضرت زینب (س ) بانوان و کودکان پراکنده را جمع آوری کرد ، با هر کدام از آنها سخنی می گفت و گریه می کرد . یکی از پدر می پرسید ، دیگری از عمو سؤ ال می کرد ، سومی از اصغر تشنه کام یاد می کرد ، چهارمی از اکبر و قاسم و عون و مسلم و . . .

یکی می گفت : ای عمه جان ! سیلی خورده ام ، دیگری می گفت : گوشم می سوزد ، زیرا گوشم را به طمع گوشواره ، دریده اند ، سومی می گفت : تازیانه خورده ام ، زینب (س ) در برابر دهها حوادث جانسوز قرار گرفته که به قول شاعر از زبان زینب (ع ) :

اگر دردم یکی بودی چه بودی

اگر غم اندکی بودی چه بودی ؟ (98)

ممانعت از به میدان رفتن عبدالله

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

عبدالله بن حسن (ع ) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود ، با سرعت از میان خیمه ها بیرون آمده و می خواست خود را به کنار عموی بزرگوارش رساند . زینب (ع ) خواست او را از رفتن ممانعت کند و حسین (ع ) هم به خواهرش دستور داد او را از آمدن کنار عمش جلوگیری نماید ، لیکن آن پاک گهر شدیدا از رفتن به خیمه ها امتناع می ورزید و می گفت : سوگند به خدا ، از عمویم جدا نخواهم شد .

در این وقت ابجر بن کعب با شمشیری به جانب حسین (ع ) حمله آورده عبدالله فرمود : وای بر تو ای زنازاده ! می خواهی عمویم را شهید کنی و مرا

داغدار سازی ؟

ابجر به سخن او اعتنایی نکرده تیغ فرود آورد و دست آن طفل را که فدایی حسین (ع ) بود به پوست آویخت .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه