احسان راهی به سوی خوشبختی صفحه 27

صفحه 27

یک نفر گرسنه است و از گرسنگی دارد می میرد. گفت: چرا گریه می کنی؟ گفت: من از گرسنگی دارم می میرم. او هم نشست گریه کرد.

گفت: من دارم می میرم، تو چرا گریه می کنی؟ گفت: به خاطر مظلومیت تو که داری از گرسنگی می میری گریه می کنم. گفت: یکی از این نان هایت را به من بده. گفت: هر چه بخواهی برایت گریه می کنم، ولی نان به تو نمیدهم.

محرومیت بخیل

جهنمی در درون بخیل است که تا زمانی که این صفت بخل را دارد، او را رها نمی کند و از بسیاری از فضیلت ها محروم است. فقط جمع می کند و حرص می زند. آدم بخیل هیچ وقت خوشی و راحتی ندارد. یعنی نه به خودش می رسد و نه به اطرافیان. همه آرزوی مرگش را می کنند.

می گویند: شخص خسیس و بخیلی بود که حساب گر و در خرج کردن دستش می لرزید. سابقا برق نبود. چراغها نفتی بود. سحر خواست به حمام برود. چراغ نفتی را روشن کرد و لباس هایش را برداشت و رفت. اما زود برگشت. خانمش گفت: چرا زود برگشتی؟ مگر حمام نرفتی؟

گفت: چقدر تو جاهلی! من حواسم نبود. نزدیک حمام که رسیدم یادم افتاد که چراغ را خاموش نکردم و نفت چراغ مصرف می شود و به من خسارت وارد می شود. برگشتم چراغ را خاموش کنم، بعد به حمام بروم.

خانمش گفت: تو چقدر جاهلی! تو فکر نکردی که وقتی بروی و بر گردی گیوههایت ساییده می شود. گفت: تو جاهلی، من گیوههایم را در آوردم و پا برهنه آمدم تا ساییده نشود.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه