حدیث اشک صفحه 107

صفحه 107

الرحمن بن عوف وسعد قال فدعوا قال فلم یکلم أحدا من القوم الا علیا وعثمان فقال یا علی ان هؤلاء القوم لعلهم أن یعرفوا لک قرابتک من رسول الله صلی الله علیه وسلم وما أعطاک الله من الفقه والعلم فان ولوک هذا الأمر فاتق الله فیه ثم قال یا عثمان ان هؤلاء القوم لعلهم أن یعرفوا لک صهرک من رسول الله صلی الله علیه وسلم وشرفک فان ولوک هذا الأمر فاتق الله ولا تحملن بنی أبی معیط علی رقاب الناس ... قال فلما خرجوا قال ان ولوها الأجلح سلک بهم الطریق قال فقال عبد الله بن عمر ما منعک قال أکره أن أحملها حیا ومیتا قلت فی الصحیح طرف منه

مسند الحارث (زوائدالهیثمی) ج2/ص622

عمر را در صبح آن روزی که چاقو خورد دیدم... پس گفت : علی و عثمان و طلحه و زبیر و عبد الرحمن بن عوف و سعد را به نزد من بخوانید . پس همه را خواندند . پس هیچ کس غیر از علی و عثمان سخنی نگفت . پس عمر گفت : ای علی بدرستیکه ایشان شاید فامیلی تو را به رسول خدا و فقه و علمی را که خدا به تو داده بشناسند . پس اگر تو را در این امر سرپرست گردانیدند پس در آن از خدا بترس . سپس گفت ای عثمان : این قوم شاید بدانند که تو داماد رسول خدایی و شرف تو را بشناسند . پس اگر تو را بر این کار سرپرست کردند از خدا بترس و فرزندان ابی معیط را بر گردن مردم سوار نگردان!!!...

وقتی از نزد وی بیرون رفتند عمر

گفت : اگر او را به دست شخص کم مو( علی) بسپارند ایشان را به راه خواهد آورد . پس عبد الله بن عمر گفت : چه چیزی مانع تو شد ( که او را به جانشینی خود بگماری) ؟ پاسخ داد: بدم می آید که او را چه در دوران زندگی خویش و در دوران مرگ بر کاری بگمارم!!!

در المطالب العالیه ج15/ص775 ش3898 همین روایت را آورده و آن را صحیح می داند.

روایت شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید :

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه سخنان عمر را برای ابن عباس نقل می کند که گفت :

أجرؤهم واللّه إن ولیها أن یحملهم علی کتاب ربهم وسنّه نبیهم لصاحبک ! أما إن ولی أمرهم حملهم علی المحجه البیضاء والصراط المستقیم .

شرح نهج البلاغه: 52/12

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه