اگر نامهربان بودیم و رفتیم صفحه 27

صفحه 27

آقای شهبازی‌

لودرها و بلدوزرها کنار هم پشت یک خاکریز لمیده بودند. دلم پر می‌زد تا یک لحظه سوار یکی از آن‌ها شوم. آقای شهبازی از جلو می‌رفت و ما به دنبالش. همین که می‌رفتیم آقای شهبازی لودرها و بلدوزرها را یکی یکی نشانمان می‌داد و گفت: «خب بچه‌ها این لودر است! این هم بلدوزر! لودر برای خاک بار کردن است! ولی بلدوزر برای سنگر زدن، برای خاکریز زدن و برای جاده صاف کردن! ببینید این بیل بلدوزر است و این هم تیغش! اسم این بلدوزر «کماتسودی هشت» است! آن یکی «دی هفت» و آن آخر هم «دی شیش». رفت کنار بلدوزر دی هفتی ایستاد. دستش را گرفت به میله‌ای و خودش را کشید بالا و گفت: «شما هم بیایید بالا. رفت روی صندلی‌اش نشست. بچه‌ها هم یکی یکی پریدند بالا. رفت داشتم با زور خودم را می‌کشاندم بالا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه