اگر نامهربان بودیم و رفتیم صفحه 29

صفحه 29

پسره‌ی خل‌

ناهارمان استانبولی پلو بود. تا حالا استانبولی به این خوشمزگی نخورده بودم. بعد از ناهار هر کداممان یک لیوان چایی گرفته بودیم و ولو شده بودیم دور سنگر که یک دفعه صدای بلندگو آمد: «برادران آموزشی هر چه سریع‌تر به محل کار خود!» خودمان را جمع و جور کردیم و دویدیم. آقای شهبازی کنار بلدوزر ایستاده بود و دوروبرش را نگاه می‌کرد. توی یک چشم بهم‌زدن خودمان را رساندیم بهش. به نوبت سوار بلدوزر می‌شدیم و چند متری بلدوزر را می‌راندیم. بیلش را پایین و بالا می‌کردیم و زمین را می‌شکافتیم. نوبت من شد. رفتم روی بلدوزر، آقای شهبازی هم سوار شد. پایم را گذاشتم روی پدال گاز و زدم دنده. پایم را برداشتم بلدوزر گاز خورد و راه افتاد. اولین باری بود که بلدوزر را می‌راندم، آقای شهبازی بالای سرم بند شده بود به

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه