- مقدمه 1
- میخواهم بروم یه جایی 3
- بچهها را نمیبرند 6
- برو بچه 8
- بقچهی لباس 14
- سنگرسازان بیسنگر 18
- چشم آبی 21
- مثل مردهها 23
- آقای شهبازی 27
- پسرهی خل 29
- جنگ جهانی سوم 32
- غلامعلی مرا زد 35
- بهترین بنا 37
- لودر اکبر 40
- دوربین بهنام 43
- خوابی خوش 49
- مسؤولان یخ کرده 52
- ترنم باران 55
- ناقلا مبارک مبارک 59
- کاشکی باز هم بیایند 63
- بچههای خوابآلود 67
- مشق شب 72
- روز خداحافظی 77
- تا تیرون راهی نیست 81
- اگر نامهربان بودیم و رفتیم 83
- ماشین دو طبقه 87
- دهاتیها! نه 93
- مرغ از قفس پرید 96
- شبی به یاد ماندنی 99
- فوق ابتدایی 103
میخواهم بروم یه جایی
به ابراهیم گفتم: «تو برو سر جاده من میآیم!»چوب را انداختم زیر دست و پای گوسفندها تا بدوند. از خوشحالی توی پوستم نمیگنجیدم. لیلی میکردم و با چوب روی گوسفندها میزدم، تا زودتر به خانه برسم. در را باز کردم و گوسفندها را توی طویله کردم. پدرم که در ایوان نشسته بود گفت: «مگر مرض داری این زبان بستهها را این قدر میدوانی! ببین چه لهلهای می کنند! حالا آبشان دادی؟ خوب سیرشان کردی؟ یا هنوز دهانشان به علفها نرسیده برشان گرداندی؟» چوب را توی باغچه انداختم و گفتم: «بعله! بله! بعله!»
پدرم پکی به قلیان زد و گفت: «آره! بله! بعله! بعله! یک دفعه نشد که این زبان بستهها را درست بچرانی! انگار میخواهی کوه بکنی!» داشت حرف