اگر نامهربان بودیم و رفتیم صفحه 52

صفحه 52

مسؤولان یخ کرده

برف تمام زمین را سفیدپوش کرده بود. باد تند و سردی می‌وزید و سرما گوش‌هایمان را می‌سوزاند. چفیه‌ها مثل شاخه‌های بید در باد، روی شانه‌هایمان می‌رقصیدند و تکان می‌خوردند. بلدوزر و لودرها مانند غول، با صدایی گوشخراش تاریکی را شکافت و مانند مار می‌خزیدند و پیش می‌رفتند. سنگرسازان بی‌سنگر مانند جوجه‌هایی که در تاریکی به مادرشان پناه می‌برند. به بلدوزرها و لودرها پناه می‌بردند.

هیچ کس حرف نمی‌زد، دست‌های همه درون جیب‌هایشان بود. اگر سفیدی برف نبود، در تاریکی شب، چشم چشم را نمی‌دید.اولین شبی بود که قصد داشتیم کار کردن با بلدوزر را تجربه کنیم.

در میان راه گه گاه آقای شهبازی به حرف آمده و می‌گفت: «بیشتر، شب‌ها

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه