اگر نامهربان بودیم و رفتیم صفحه 72

صفحه 72

مشق شب‌

سرما سنگ را می‌ترکاند. باد لای بوته‌ها می‌پیچید و هوهو می‌کرد. هر کدام اسلحه «ام یک» روی کولمان انداخته بودیم. مثل پارتیزان‌های جنگ جهانی بیابان‌ها و تپه‌های خاکی را پشت سر می‌گذاشتیم، تا به وسط یک دره رسیدیم. در راه معاون مقر گفت: «کسی حق حرف زدن ندارد! اگر صدایی آمد، یا گلوله‌ای منفجر شد، کسی تکان نمی‌خورد! تا ما دستور دهیم! اگر کسی بدون اجازه کاری انجام دهد، سخت تنبیه می‌شود!»

صدای گوش خراش بلدوزرها و لودرها میان دره پیچیده بود. در یک صف کنار هم نشسته بودیم و منتظر فرمان بودیم. پاهایمان یخ کرده بود و دندان‌هایمان به هم می‌خورد. مسؤولان آموزشی دور و بر دستگاه‌ها پرسه می‌زدند و راننده‌ها را راهنمایی می‌کردند. لودرها گرد و غبار به راه انداخته

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه