اگر نامهربان بودیم و رفتیم صفحه 81

صفحه 81

تا تیرون راهی نیست

اویل جاده‌ی قم تهران بودیم. سر و صدای و همهمه‌ی بچه‌ها امان نمی‌داد. یکی از شیراز می‌گفت. یکی از هندوانه. شیر تو شیر شده بود. راننده هم کیف کرده بود؛ انگار تا به حالا چنین مسافرهایی -این جوری - به تورش نخورده بود. تند و تند تخمه می‌شکست و پوستها را مثل موشک پرت می‌کرد این طرف و آن طرف.

بهنام روی صندلی آخر نشسته بود. مثل آدم‌هایی که چیزیشان می‌شود یکی از آرنج‌هایش را گذاشته بود بیرون و هی شوخی می‌کرد.

یک بار راننده از توی آینه زل زد بهش. سبیلش را کج کرد. و گفت: «برادر دستت را بیار داخل! خطرناک است! یک لحظه غفلت...»

غلامعلی که اعصابش از حرف‌های درهم و برهم ما خرد شده بود، داد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه