اگر نامهربان بودیم و رفتیم صفحه 96

صفحه 96

مرغ از قفس پرید

یکی یکی - با احتیاط -دور میز شیشه‌ای نشستیم. بشقاب، قاشق، چنگال و غذای مورد علاقه‌ی بچه‌ها. مرغ و برنج با ماست. اولین باری بود که توی بشقاب چینی غذا می‌خوردیم.

غلامحسین که روی صندلی جایش را درست کرد، چنگال روبه‌رویش را برداشت. بردش بالا و گفت: «هان بچه‌ها! با این چهار میخی چه کار می‌کنند!»

صادقی گفت: «فرو می‌کنند تو چشم صدام! این‌ها اسلحه‌های جغله‌ها است!» داشتیم بحث و گفتگو می‌کردیم که پیرمرد با یک دسته نان وارد سالن شد. نان‌ها را دور میز چید. من تا حالا نه نان بربری دیده بودم و نه نان سنگک. یعنی بیشتر بچه‌ها ندیده بودند. نان ما نان خانگی خودمان بود. با این که می‌دانستم نان است با شوخی گفتم: «آ، چه کیک‌های گنده‌ای!» سلطانی گفت:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه