شهد سخن7: کوثر عشق(نمونه فیش سخنرانی ویژه ایام فاطمیه 1436ه.ق) صفحه 39

صفحه 39

عرب گفت: آیا سیر شدی؟ آیا بدن خود را پوشانیدی؟

پیرمرد گفت: آری، پدر و مادرم به فدای تو، من دیگر بی نیاز گردیدم.

سپس عمّار گردن بند فاطمه را با مشک خوشبو نموده و آن را در میان بُردی یمانی پیچید و تحویل غلامی به نام سهیم داد و به او گفت: این را تحویل پیامبر بده، و خود آن غلام را نیز به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه نمود.

آن غلام گردن بند را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده و سخنان عمّار را برای ایشان باز گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او گفت: من تو را با این گردن بند به فاطمه بخشیدم. سهیم به نزد فاطمه آمد و سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای او بیان نمود، و فاطمه (سلام الله علیها) آن گردن بند را گرفته و غلام را آزاد کرد.

غلام مذکور پس از اینکه آزاد شد، خندید. فاطمه (سلام الله علیها) گفت: ای مرد! برای چه می خندی؟

غلام گفت: عظمت برکت و خیر کثیر این گردن بند مرا خندان نموده است، زیرا گرسنه ای را سیر کرد، برهنه ای را پوشانید، فقیری را بی نیاز کرد، غلامی را آزاد نمود و در نهایت نیز به دست صاحب اصلیش بازگشت.(1)

رفتارسازی

شیخ صدوق (رحمه الله علیه) به سه سند از اسماء بنت عمیس روایت می کند:

من نزد حضرت فاطمه بودم هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد خانه آن بانو گردید و در گردن او گردن بندی از طلا دید که حضرت علی (علیه السّلام) از سهم غنائم خویش برای فاطمه خریده بود، پس پیامبر به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود:

ای فاطمه! آیا دوست می داری که مردم بگویند فاطمه دختر محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)


1- محمد روحانی علی آبادی، زندگانی حضرت زهرا علیها السلام، ترجمه بحار الأنوار، ص: 327
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه