صبر از دیدگاه اسلام (مجموعه سخنرانیهای استاد حسین انصاریان) صفحه 168

صفحه 168

برای شهر کاشان مشکلی به وجود آمد و تنها کسی که می توانست مشکل را حل کند ، وجود مبارک ملا احمد نراقی بود. ملا احمد نیز خبردار شد که دل این حاکم قاجاری را نسبت به او پر از کینه کرده اند. اما گفت : بگذار من ضرر کنم ، ولی شهر دچار ضرر نشود. به خاطر خدا به طرف محل حکومت حاکم حرکت کرد.

این افراد به خدا وابسته بودند. عبا را روی سرش انداخته بود که احدی او را نشناسد و کسی او را نبیند که وارد دستگاه حکومت شده است و نگویند که درباری شده است ، چون جلوی زبان ها را نمی شود گرفت. او کسی است که پوست خربزه افتاده در خیابان را خورد و نراقی شد ، آیا درباری می شود ؟

در تمام انبیا ، حضرت موسی علیه السلام به خدا عرض کرد : من چگونه هستم ؟ خدا فرمود : خیلی خوب هستی ، گفت : کسی پشت سر من صحبت بد می کند ؟ پروردگار فرمود : فراوان. بعضی مردم می گویند : این پیغمبر علیه السلام بی سواد ، مال مردم خور ، زکات را می گیرد و برای خود و خانواده اش استفاده می کند. گفت :

خدایا ! تو که مرا می شناسی ، جلوی زبانهای مردم را بگیر. خداوند فرمود : هر روز هزار برابر تو ، پشت سر من ناسزا می گویند ، من جلوی آنها را نمی گیرم ، به خاطر تو بگیرم ؟ بگذار بگویند. پس من جهنم را برای چه کسانی آفریده ام ؟

برخورد ملا احمد نراقی با فرماندار کاشان

ملا احمد عبا را روی سر انداخت تا کسی او را نشناسد. وارد ساختمان حکومت شد. نگهبانان دیدند یک روحانی وارد شد ، جلوی او را نگرفتند. آمد درب سالن را باز کرد ، دید تعدادی نشسته اند. چهره حاکم پیدا بود. نراقی دید جایی برای نشستن نیست. نزدیک درب نشست.

حاکم با معاونش شطرنج بازی می کرد و داد و فریاد می کشید و گاهی بلند

می خندید. بین حاکم و معاونش در شطرنج بازی اختلاف افتاد. حاکم گفت : من

برنده هستم ، آن بیچاره با گردن کج گفت : قربان ! به حضرت عباس من برنده هستم ، قانون شطرنج این را می گوید. گفت : نه.

مرحوم نراقی سرش را بلند کرد و قواعد شطرنج را کامل توضیح داد و به حاکم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه