عزت طلبی در نهضت امام حسین علیه السلام صفحه 3

صفحه 3

حساب آوریم. حال برای روشن تر شدن بحث در دو بخش کلام امام حسین (ع) و مرام امام حسین (ع) به بررسی موضوع می پردازیم:

عزت در کلام امام حسین

مهم ترین نکته درباره عزّت از دیدگاه امام حسین (ع) تأکید آن حضرت (ع) بر این اصل قرآنی است که عزت واقعی در انحصار خداوند است و هر کس قصد کسب عزت دارد باید به او متمسک شود. چنانچه در دعای معروف عرفه این چنین با خداوند مناجات می کند: «یا من خصَّ نفسه بالسمّووالرفعه و اولیاؤه بعزّه یعتزّون» [21] ، ای کسی که خود را به جایگاه بلند و ارجمند اختصاص داده ای به گونه ای که دوستانت با تمسّک به عزت تو کسب عزت می کنند. و نیز می گوید: «یا مَنْ دَعَوْتُهُ...ذلیلاً فَاَعَزَّنی» [22] ؛ ای کسی که من او را در حالت ذلت خود فرا خواندم و او مرا عزیز گردانید. و در جای دیگر در مقام بیان انحصار می گوید: «انت الذی اَعْزَزْت»؛ [23] .تنها تو هستی که عزیز می گردانی. طبق این دیدگاه تمسّک به هر چه غیر خدایی است در راه کسب عزت، در حقیقت تمسک به امر پوچ و فنا شدنی است، چنانچه در یکی از اشعار منسوب به آن حضرت (ع) درباره کسانی که مال دنیا را وسیله کسب عزت می دانند، چنین آمده است: «ایعتز الفتی بالمال زهواً و ما فیها یفوت عن اعتزاز» [24] ؛ آیا جوانمرد از راه فخر فروشی در صدد کسب عزت از مال بر می آید، در حالی که در مال چیزی است که باعث از بین رفتن عزت می گردد. همین دیدگاه است که دنیا و آنچه را که در آن است به هیچ انگاشته و می گوید: «هل

الدنیا و ما فیها جمیعاً سوی ظلّ یزول مع النهار» [25] ؛ آیا دنیا و همه آنچه در آن است به جز سایه ای است که با رفتن روز، از بین می رود. این دیدگاه چنان قدرتی به انسان می دهد که در برابر تمام عزیزان دروغین ایستادگی کرده و آنها را به هیچ می انگارد و در مقابل آنها فریاد می زند که: «...و ما ان طبّنا جُبْنٌ»؛ شیوه ما ترس نیست. و تا آنجا پیش می رود که مرگ در راه کسب عزّت حقیقی را بر زندگانی ذلّت باری که در راه کسب عزّت دروغین سپری می شود، برتر می داند و می گوید: «موت فی عزّ خیرٌ من حیاه فی ذلّ» [26] .و چنین مرگی را سعادت دانسته و حیات ذلت بار در زیر بار ستم ظالمان را جز دلزدگی نمی داند: «انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما» [27] .و چنین است که هنگامی که او را از مرگ می ترسانند، بر می آشوبد و می گوید: مرگ در راه کسب عزت و زنده کردن حق به جز زندگانی جاوید نیست: «...ما اهون الموت علی سبیل نیل العزّ و احیاء حق، لیس الموت فی سبیل العزّ الاحیاه خالده و لیست الحیاه مع الذلّ الا الموت الذی لا حیاه معه» [28] .آری عزتی را که به منبع حقیقی اش متصل باشد نه با مرگ و کشتن و نه با هیچ وسیله دیگری قابل زوال نیست، چنانچه حضرت (ع) خود می فرماید؛ «مرحباً بالقتل فی سبیل الله و لکنکم لا تقدرون علی هدم مجدی و محو عزّی و شرفی فاذاً لا ابالی بالقتل» [29] ؛ خوشا مرگ در راه خدا، اما شما (با کشتن

من) نخواهید توانست مجد و عزت و شرفم را نابود کنید، پس چه باک از مرگ.

عزت در مرام امام حسین

مرام و سیره امام حسین (ع) چنان با عزت عجین شده است که تفکیک آن دو از همدیگر امری محال می نماید. امام (ع) چنان این اصل را بر تمامی اعمال و رفتار خود حاکم نمود، که حتی در آخرین لحظات زندگانی حاضر نیست لباسی را بر تن نماید که در آن روز مردمان خفیف و خوار آن را بر تن می کردند. آن حضرت (ع) در واپسین دقایق زندگانی خود برای آنکه پس از شهادت، بدنش برهنه نماند، درخواست لباسی کم اهمیت را از خاندان خود نمود و آنها در آغاز نوعی شلوارک (تُبّان) برای آن حضرت (ع) آوردند، اما حضرت (ع) آن را نپذیرفتند و فرمود: «لا، ذاک لباس من ضربت علیه بالذلّه» [30] ؛ نه، این لباس کسی است که دچار ذلّت شده است. در اینجا برای آنکه حضور این عنصر را هر چه روشن تر مشاهده کنیم، مروری بر بعضی از موارد آن از آغاز حکومت یزید تا هنگام شهادت امام (ع) خواهیم داشت. 1. هنگامی که ولید بن عقبه حاکم مدینه برای دادن خبر مرگ معاویه و درخواست بیعت با یزید، امام (ع) را به مجلس خصوصی خود دعوت کرد، امام (ع) برای آنکه مبادا غافلگیر شده و رفتاری مذلّت آمیز با او داشته باشند و بخواهند به زور از او بیعت بگیرند، تعدادی از یاران و خویشان خود را در حالی که شمشیرهایشان در زیر لباسهایشان پنهان بود، به همراه خود برد و آنها را در کنار در قصر فرماندار نگاه داشته و به آنها دستور داد که

هرگاه من رمز «یا آل الرسول ادخلوا» (ای آل پیامبر (ص) وارد شوید) را بر زبان راندم، شما وارد قصر شده و هر چه به شما دستور دادم انجام دهید. [31] که البته نیازی به انجام این عمل احساس نشد. 2. هنگامی که امام (ع) در مجلس خصوصی ولید از بیعت با یزید سر باز زده مروان بن حکم او را تهدید به قتل کرد، امام (ع) بر آشفت و از موضعی عزیزانه خطاب به مروان چنین گفت: «به خداوند سوگند اگر کسی بخواهد گردن مرا بزند، قبل از آنکه موفق به این کار شود، زمین را از خونش سیراب خواهم کرد، (ای مروان) اگر خواستی صدق سخن مرا دریابی، قصد کشتن من را کن تا به تو نشان دهم.» [32] .آنگاه خطاب به ولید کرده و با کلامی آهنگین عزت خود و ذلت یزید را یادآور شده و بیعت همگنان خود با امثال یزید را غیر ممکن می داند: «ایها الامیر! انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و بنا فتح الله و بنا ختم و یزید رجل فاسق شارب خمر قاتل النفس المحترمه معلن بالفسق. مثلی لا یبایع لمثله» [33] .3. از بزرگترین سرافکندگی های بزرگان قریش و از جمله بنی امیه آن بود که در جریان فتح مکه در سال هشتم هجرت، پیامبر اکرم (ص) با آنکه می توانست همه آنها را از دم تیغ بگذراند، بر آنها منت نهاده و آنها را آزاد کرد. و از آن هنگام آنها با عنوان «طلقاء» یعنی آزادشدگان معروف شدند. که ننگ ابدی را برای آنها به ارمغان آورد. حضرت علی (ع) در نامه نگاری خود

با معاویه این ننگ را به او یادآور شده و می نویسد: «و لا ابوسفیان کابی طالب و لا المهاجر کالطلیق» [34] ؛ ابوسفیان (پدرت) مانند ابوطالب (پدرم) نیست و مهاجر هیچ گاه همانند طلیق به حساب نمی آید. و در جای دیگر خطاب به او چنین می نگارد: «و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء و التمییز بین المهاجرین الاولین و ترتیب درجاتهم» [35] ؛ طلقاء (آزادشدگان) و فرزندان آنها را چه کار با داوری در میان مهاجران پیشگام و ترتیب بندی درجات آنها. امام حسین (ع) در حالی که دست او از هرگونه حکومت و قدرتی کوتاه است، بدون واهمه خطاب به مروان، این ذلت و ننگ را که به یکسان شامل مروان و یزید و سایر بنی امیه می گردد به او یادآور شده و پس از آنکه جایگاه خود و خاندانش و سربلندی آنها را بیان می کند، می فرماید: «قد سمعتُ رسول الله (ص) یقول: الخلافه محرّمه علی آل ابی سفیان و علی الطلقاء ابناءالطلقاء»، [36] .شنیدم رسول خدا (ص) می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان و طلقاء (آزادشدگان) فرزندان طلقاء حرام است. 4. امام (ع) چنان بیعت با فردی مانند یزید را ذلت بار می داند که حاضر نیست آن را به هر قیمتی حتی اگر در سرتاسر زمین هیچ پناهگاهی نداشته باشد، بپذیرد، چنانچه در جواب نصیحت برادرش محمد حنفیه چنین می فرماید: «یا اخی! و الله لو لم یکن فی الدنیا ملجأٌ و لا مأویً لما بایعت و الله یزید بن معاویه ابداً» [37] .5. هنگامی که امام (ع) چاره را در ترک مدینه و رفتن به سوی مکه می بیند، حاضر نیست همانند ابن زبیر ذلیلانه و با حالت ترس و

لرز از جاده غیر اصلی به مسیر ادامه دهد بلکه همراه با خاندان خود قدم در جاده اصلی مدینه - مکه می گذارد و هنگامی که پسر عمویش مسلم بن عقیل از او می خواهد تا مانند ابن زبیر و به جهت ترس از دستگیر شدن جاده فرعی را در پیش گیرند، می فرماید: «ای پسر عمویم، به خداوند سوگند که تا نگاهم به خانه های مکه نیفتد این جاده را ترک نخواهم کرد.» [38] .6. خروج امام (ع) از مکه به سمت کوفه خروجی عزیزانه است. امام (ع) در آستانه خروج خطبه ای ایراد کرد، و بدون آنکه ذره ای ضعف نشان دهد و یا بخواهد با وعده و وعیدهای غیر واقعی مردم را به همراهی خود دلخوش نماید، با عباراتی سنگین و متین خطبه کوتاه خود را ایراد می کند، و در آغاز آن سخن از زینت مرگ برای انسان به میان آورده و آن را همانند زیبایی می داند که گردن بند به گردن دختر جوان می دهد؛ «خُطّ الموت علی وُلد آدم مَخَطَّ القلاده علی جیدالفتاه». و سپس اشتیاق خود به پیوستن به پیشینیانش را به اشتیاق یعقوب برای دیدار یوسف تشبیه می کند و در پایان این چنین با کمال عزت مردم را به همراهی خود فرا می خواند: «من کان باذلاً فینا مهجته و موّطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فاننی راحل مصبحاً ان شاءالله تعالی» [39] ؛ کسی که می خواهد خون خود را در راه ما بدهد و خود را برای دیدار خداوند آماده کرده است، به همراه ما کوچ کند که من صبحگاهان به خواست خداوند کوچ خواهم کرد. 7. امام (ع) در مسیر خود به کوفه در دیدار

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه