عزت طلبی در نهضت امام حسین علیه السلام صفحه 4

صفحه 4

فرزدق با او هدف خود را عزت بخشیدن به شریعت و بلند مرتبه کردن کلمهالله اعلام می دارد. آن حضرت (ع) پس از بیان آنکه حاکمان را کسانی توصیف می کند که به طاعت شیطان در آمده اند و پیروی خداوند را ترک کرده و حدود را تعطیل نموده و شراب نوشیده و اموال فقرا و مساکین را به تیول خود درآورده اند، می فرماید: «و انا اولی من قام بنصره دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکون کلمه الله هی العلیا» [40] ؛ و من برترین کسی ="al"هستم که در راه یاری دین خدا و عزیز کردن دین او (پس از آنکه این حاکمان آن را ذلیل کردند) و جهاد در راه او به پا خواستم تا کلمه الله در همان مرتبه بلند خود قرار گیرد. 8. هنگامی که در منزلگاه زباله خبر شهادت مسلم، هانی و عبدالله بن یقطر را می شنود و اوضاع را در ظاهر بر خلاف مراد خود می بیند، به این نکته متوجه می شود که عده ای از همراهان او با امید دسترسی آن حضرت (ع) به حکومت کوفه و رسیدن به مال و منال با او همراه شده اند و حال که این امید به یأس تبدیل شده است، قصد جدا شدن دارند، اما خجالت مانع از آن است که آن را صریحاً ابراز کنند، از این رو حضرت (ع) از موضعی عزیزانه پس از دادن این خبر خطاب به آنها می فرماید: «..فمن اَحَبَّ منکم الانصراف فلینصرف لیس علینا منه ذمام» [41] ؛ ما برگردن هیچکس عهدی نداریم، هر کس می خواهد، از ما جدا شود. و در نقلی دیگر چنین آمده که حضرت (ع) این

چنین با قاطعیت با آنها سخن گفت: «ایها الناس! فمن کان منکم یصبر علی حدّ السیف و طعن الاسنّه فلیقم معنا و الا فلینصرف عَنّا» [42] ؛ ای مردم هر کس از شما که می تواند در مقابل تیزی شمشیر و ضربه نیزه پایداری کند همراه ما بیاید و هر کس نمی تواند از ما جدا شود. 9. در اشعاری که امام حسین (ع) پس از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل خوانده است نیز عزت طلبی موج می زند. امام (ع) به جای آنکه بر مسلم مرثیه سراید و از دنیا گلایه کند فضیلتی را که مسلم به آن نایل آمده و در آینده نزدیک آن حضرت (ع) به آن نایل خواهد شد، می ستاید که همان شهادت در راه خدا با شمشیر است. او در ضمن اشعار خود این بیت را نیزمی آورده: «و ان تکن الابد ان للموت انشأت فقتل امری ء بالسیف فی الله افضل» [43] ؛ اگر سرانجام بدن های انسانی مرگ است، پس کشته شدن انسان در راه خدا به وسیله شمشیر برترین سرنوشت است. 10. اولین برخورد امام حسین (ع) با مقدمه سپاه ابن زیاد یعنی لشکر هزار نفری حرّ بن یزید نیز نمونه کاملی از برخورد یک انسان بزرگ و عزیز با دشمن خود است. لشکر حرّ که در یک ظهر سوزان، عرق ریزان به مقابل امام (ع) می رسند، اولین سخنی که از امام (ع) می شنوند، دستور امام (ع) به یاران خود است که می فرماید: «این گروه را همراه با اسبانشان از آب سیراب کنید.» [44] .11. هنگامی که حرّ اصرار می کند که امام (ع) را به نزد ابن زیاد ببرد، امام (ع) قاطعانه موضع گرفته

و می فرماید: «الموت ادنی من ذالک» [45] ؛ مرگ نزدیکتر از این خواسته است. و هنگامی که حرّ آن حضرت (ع) را به قتل تهدید می کند، امام (ع) به اشعاری متمسک می شود که از جمله آنها این بیت است: «سامضی و ما بالموت عار علی الفتی اذا ما نوی خیراً و جاهد مسلماً» [46] ؛ به راه خود ادامه می دهم و مرگ برای جوانمرد مسلمانی که قصدی نیک داشته و در راه خدا جهاد کند، ننگ نیست. 12. امام (ع) پس از مذاکره با حرّ با او به این توافق می رسد که تا رسیدن خبر از ابن زیاد به حرّ، امام (ع) راهی را برود که نه به مدینه ختم شده و نه به سمت کوفه منتهی شود. دراین میان یکی از یاران امام (ع) به نام طِرِمّاح بن عدی که قبیله اش در آن نزدیکی ها سکونت دارند، به امام (ع) پیشنهاد می نماید که به سمت قبیله او رفته و در آنجا با کمک افراد قبیله و با توجه به موانع طبیعی همچون کوه های بلند منطقه به لشکر اندک حرّ که در مقابل سپاهیانی که بعداً از کوفه خواهند آمد، ناچیز می باشند، حمله نمایند. امام (ع) این تصمیم را با توجه به توافق آنها از جوانمردی ندانسته و ضمن تشکّر از طرماح می فرماید: «ما با این گروه به توافقی دست یافته ایم که نمی توانیم خلاف آن عمل کنیم.» [47] .13. هنگام نزول در کربلا، ابن زیاد به وسیله ارسال نامه به عمر بن سعد از او خواست تا از امام حسین (ع) و یارانش برای یزید بیعت بگیرد. اما امام (ع) با آنکه از نظر نظامی در

بدترین موقعیت قرار داشت، با شجاعت و سربلندی در جواب فرستاده عمر بن سعد فرمود: «لا اُجیبُ ابن زیاد بذالک ابداً فهل هو الا الموت فمرحباً به» [48] ؛ هرگز این خواسته ابن زیاد را برآورده نمی کنم و در این صورت مگر غیر از این است که کشته شوم، پس خوشا چنین مرگی. 14. در شب عاشورا و هنگامی که وقوع جنگ بین سپاه کوچک امام (ع) و لشکر عظیم کوفه حتمی شد که قطعاً سرنوشتی جز شهادت حسین (ع) و همه یارانش نداشت، امام (ع) در حالی که به یاری تک تک اصحاب و خویشان خود نیاز داشت، اوج عزت و کرامت خود را به نمایش گذاشت و ثابت کرد که جز به خدا به هیچ امر دیگری اتکا ندارد. امام (ع) در این شب خطاب به خویشان و اصحاب خود کرده و بیعت خود را از آنها برداشته و از آنها می خواهد تا از سیاهی شب بهره جسته و از میدان معرکه بگریزند. زیرا دشمنان تنها امام (ع) را خواسته و در صورت ظفر بر او، از دیگران غافل خواهند شد. [49] که البته اصحاب و خویشان نیز عزت و کرامت خود را نشان داده و هیچ یک از آنها صحنه معرکه را ترک نمی کنند. 15. در همین شب، امام (ع)، برای آنکه عزت اهل بیت (ع) بعد از شهادتش خدشه دار نگردد، رو به خواهرش زینب کرده و با سوگند از او می خواهد که پس از شهادت امام (ع)، پیراهن ندرد، صورت نخراشد و نوحه های محتوی ذلّت نسراید. [50] .

عزت حسینی در روز عاشورا

شاید بتوان گفت که اگر بخواهیم تجلّی و مظهر کامل صفت عزت الهی را

در روی زمین مشاهده نماییم، چاره ای جز آن نداشته باشیم که آن را در حسین (ع) و آن هم در روز عاشورا مشاهده کنیم. در این روز امام (ع) با نیروی اندک خود چنان در مقابل سپاه تا دندان مسلّحی که فقط تعداد نفرات آن صدها برابر نیروی آن حضرت (ع) بود ایستادگی کرده و سخن می گوید که تو گویی دو سپاه، با هم برابر می باشند. در آغاز امام با روحیه ای بلند، سپاه کوچک خود را همانند یک ارتش عظیم آرایش نظامی داد و برای آن (قلب و) میمنه و میسره تعیین کرد. [51] و شعار «یا محمد» را بر خود و سپاهیانش بر می گزیند. [52] .در حالی که شب قبل دستور داده بود تا خندقی بر دور سپاه خود حفر کنند تا تنها نگرانیشان از یک طرف باشد و به راحتی بتوانند با دشمن از یک سو بجنگند، بدون آنکه نگران خیمه های حرم باشند. [53] و در این روز امام (ع) دستور داد تا آتشی در خندق بیفکنند تا دشمن نتواند به خیمه ها دسترس پیدا کند. [54] .هنگامی که دو سپاه مقابل هم صف آرایی کردند و امام (ع) و یارانش سپاه عظیم و دشمن را مشاهده کردند، بی آنکه خم به ابرو بیاورد، دست به آسمان بلند کرد، و با پشتوانه اصلی خود چنین مناجات کرد: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شده و انت لی فیکل امر نزل بیثقهو عدّه،کم من همّ یضعف فیه الفؤاد و تقلُّ فیه الحیله و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدوّ انزلته بک و شکوته الیک رغبه منی عمن سواک ففرَّ جته و کشفته فانت

ولی کل نعمه و صاحب کلّ حسنه و منتهی کل رغبه» [55] ؛ بار خدایا! تو پشتیبان من در هر اندوه و امید من در هر گرفتاری هستی و تو در هر مشکلی که برای من پیش آمد، پشتیبان و یاریگر من می باشی. چه فراوان گرفتاری که در آن قلب ها می لرزد و چاره ها رخ بر می بندد و دوست خوار می کند و دشمن شماتت می نماید، اما من چون تنها تو را داشتم به تو پناه آورده و از آنها به تو شکایت کردم و تو آن گرفتاری را برطرف کردی. پس تو صاحب نعمت و نیکویی و سرانجام هر امیدی هستی. در همین هنگام شقی ترین افراد دشمن یعنی شمر بن ذی الجوشن به سپاه امام (ع) نزدیک شده و بنای فحاشی را می گذارد، مسلم بن عوسجه که تیراندازی ماهر است از امام (ع) می خواهد که به او اجازه دهد تا شمر را با تیر خود از پای درآورد، اما امام (ع) بزرگوارانه خطاب به مسلم می گوید: «او را هدف قرار نده، زیرا من دوست ندارم که آغاز کننده جنگ باشم.» [56] .آنگاه امام (ع) برای اتمام حجّت به نزد سپاه دشمن رفته و در ضمن سخنان روشنگر خود با اشاره به درخواست عبیدالله بن زیاد از او، این چنین عزت خود را به نمایش می گذارد: «الا ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلّه و الذله و هیهات منا الذله، یأبی الله ذالک لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهرت و انوف حمیّهٌ و نفوس ابیه من ان نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام، الا و انی زاحف بهذه الاسره مع قلّه

العدد و خذلان الناصر». [57] .«آگاه باشید که زنا زاده پسر زنا زاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است یا با شمشیر کشیده آماده جنگ شوم یا لباس ذلت پوشم (با یزید بیعت کنم) ولی ذلّت از ما بسیار دور است و خدا و رسول خدا و مؤمنان و پرورده شدگان دامن های پاک و افراد با حمعیّت و مردان با غیرت چنین کاری را بر ما نمی پسندند که ذلّت اطاعت از پَستان را بر کشته شدن همانند کریمان و بلندان ترجیح دهیم. بدانید من با آنکه یار و یاورم کم است با شما می جنگم.» و پس از آنکه قیس بن اشعث یکی از سرداران سپاه عمر بن سعد از او می خواهد که به حکم پسر عمویش (یزید) سر بنهد و به او امید می دهد که یزید با او رفتار ناشایستی نخواهد داشت، امام برآشفته و قاطعانه می گوید: «لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر (اقرّ) فرار (قرار) العبید»، [58] .نه به خدا سوگند! من دست خواری به شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نمی کنم (اقرار به گناه خود نمی کنم.) و در این هنگام عمر بن سعد تیری به جانب سپاه امام (ع) افکنده و دستور حمله می دهد و امام (ع) نیز با شجاعت تمام روبه سپاه خود کرده و چنین فرمان می دهد: «قوموا رحمکم الله الی الموت الذی لابدّ منه فان السهام رسل القوم الیکم» [59] ؛ خداوند شما را رحمت کند، به پاخیزید و به سوی مرگی که چاره ای جز آن نیست بشتابید که این تیرها فرستادگان این گروهند که شما را به جنگ می خوانند. و در

بحبوحه نبرد، در حالی که هر چه آتش نبرد بیشتر فروزان می گردد، چهره امام و یارانش نورانی تر و برافروخته تر می شود و اطمینان نفس و آرامش قلب و دل آنها بیشتر می گردد، امام (ع) رو به یارانش کرده و چنین آنها را به پایداری تشویق می کند: «صبراً بنی الکرام فما الموت الا قنطره تعبربکم عن البؤس و الضرّاء الی الجنان الواسعه و النعیم الدائمه» [60] ؛ ای فرزندان کریمان و بزرگواران، پایداری کنید که مرگ فقط پُلی است که شما را از سختی و تنگی به بهشت های گسترده و نعمت های ابدی عبور می دهد. اشعار و رجزهای امام حسین (ع) در روز عاشورا بخش دیگری است که به خوبی عزت و کرامت آن بزرگوار را به نمایش گذاشته و آن را جاودان می سازد. در این رجزها گاهی امام (ع) با آهنگی سنگین به خاندان خود افتخار نموده، و چنین می سراید: «انا ابن علی الطهر من آل هاشم کفانی بهذا مفخراً حین افخر و جدی رسول الله اکرم من مضی و نحن سراج الله فی الارض نزهر و فاطمه ای من سلاله احمد و عمّی یدعی ذوالجناحین جعفر و فینا کتاب الله انزل صادقا و فینا الهدی و الوحی بالخیر یذکر» [61] ، من پسر علی آن پاک مرد از خاندان هاشم هستم و همین افتخار در هنگام فخر ورزی مرا کفایت می کند. جدم پیامبر خدا یعنی بزرگوارترین مردمان است و ما روشنایی خداوند در روی زمین هستیم که نور افشانی می کنیم. مادرم فاطمه از نسل احمد است. و عمویم جعفر است که او را ذوالجناحین خوانده اند. در خاندان ما کتاب راستین خداوند نازل شد و در خاندان ما

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه