عزت طلبی در نهضت امام حسین علیه السلام صفحه 8

صفحه 8

در برخی از گزارش ها چنین آمده که امام حسین (ع) پس از مذاکره با عمر بن سعد سه پیشنهاد مطرح کرد. اوّل آنکه اجازه دهند، امام (ع) به مبدأ خود برگردد و دوم آنکه به شام رفته، دست در دست یزید گذاشته تا خود هر چه صلاح می داند، انجام دهد. و سوم آنکه اجازه دهند امام (ع) به یکی از مرزهای مملکت اسلامی رفته و در آنجا همانند یک مسلمان عادی زندگی کند. [96] .از نقل ابو مخنف چنین استفاده می شود که این گزارش میان محدّثان قرن دوم مشهور بوده است، اما خود وی بلافاصله پس از نقل این گزارش از قول یکی دیگر از محدثان به نام عبدالرحمن بن جندب چنین نقل می کند که عقبه بن سمعان، غلام رباب، همسر امام حسین (ع) که یکی از معدود بازماندگان عاشورا و ناقلان گزارش های کربلاست، به من چنین گفت که: «من با حسین (ع) در طی مسیر مدینه به مکه و مکه به عراق همراه بودم و نه در این دو شهر و نه در مسیر تا هنگام شهادت از او جدا نگشتم و هر آنچه با دیگران سخن گفت، شنیدم. به خداوند سوگند که آنچه در میان مردم مشهور است که امام (ع) پیشنهاد قرار دادن دست در دست یزید و یا فرستاده شدن به مرزی از مرزها و مسلمانان را کرده، دروغ است، تنها سخنی که امام (ع) در این باره گفت، آن بود که: بگذارید تا من در این سرزمین وسیع و گسترده سیر کنم تا ببینیم سرنوشت مردم به کجا می انجامد.» [97] .ناگفته

پیدا است که گزارش اوّل با سیره امام حسین (ع)، کلمات او، و هدف او از قیام ناسازگار است. و مواردی که در بخش قبل آورده شد، چه قبل از ملاقات با عمر بن سعد و چه بعد از آن، دلالت بر نادرستی روایت اوّل دارد. و احتمال ساختگی بودن به وسیله بنی امیه و انداختن آن در میان محدثان و مورخان اهل سنّت در قرن دوم فراوان است. احتمال دیگر درباره علت شهرت این روایت آن است که عمر بن سعد بعد از ملاقات با امام حسین (ع)، برای آنکه به خیال خود کار را به مصالحه بکشاند و دست در خون حسین (ع) نیالاید و حکومت ری را نیز از دست ندهد، از پیش خود چنین پیشنهاداتی را از زبان امام حسین (ع) مطرح کرد، و بعدها مورخان باور کرده اند که این پیشنهادات از جانب امام حسین (ع) مطرح شده است. شاهد این احتمال روایت بعدی ابو مخنف است که می گوید: حسین (ع) و عمر بن سعد سه یا چهار بار با هم ملاقات کردند و پس از آن عمر در نامه ای خطاب به عبیدالله بن زیاد چنین نگاشت: «اما بعد! خداوند آتش جنگ را خاموش کرد، وحدت میان مسلمانان را برقرار ساخت و کار امت اسلام را رو به صلاح گذاشت. این حسین است که به من پیشنهاد داده که یا به مبدأ خود بازگردد و یا او را به هر مرزی که خواستیم بفرستیم تا مانند یک مسلمان عادی در آنجا زندگی کند و یا آنکه به نزد امیرالمؤمنین یزید رفته و دست در دست او گذارد و او آنچه صلاح

می داند، انجام دهد. و در این پیشنهادات خشنودی شما و صلاح امّت می باشد.» گویی ابن زیاد با خواندن نامه کاملاً باورش نشد که امام (ع) چنین پیشنهاداتی را داده باشدو بیشتر احتمال داد که عمر برای خیر خواهی خود چنین مواردی را مطرح کرده است.از این رو گفت: این نامه مردی خیرخواه برای امیر خود و مهربان و دلسوز برای قومش می باشد. [98] .خوشبختانه این گزارش با این کیفیت در منابع شیعی جای خود را باز نکرد. اما گزارشی شبیه آن و حتی کمی مسخره تر در این منابع نقل شده که علاوه بر عدم امکان عادی آن، بیشتر عزت حسینی را زیر سؤال می برد و آن اینکه: «به نقل از شاهدان واقعه چنین نقل شده که امام حسین (ع) در روز عاشورا و پس از آنکه همه اصحاب و اهل بیت (ع) خود را از دست داده به سمت عمر بن سعد رفته و از او خواهش می کند که یکی از این سه کار را از من بپذیری: اوّل آنکه مرا رها کن تا به مدینه حرم جدم رسول خدا (ص) باز گردم. عمر بن سعد (متکبرانه) جواب داد: چنین چیزی برای من امکان ندارد. امام (ع) خواسته دوم را چنین مطرح کرد: «اسقونی شربه من الماء فقد نشفت کبدی من الظماء؛ جرعه ای آب به من بنوشانید که جگرم از تشنگی خشک شده است. عمر جواب داد: این هم امکان ندارد. و امام (ع) خواسته سوم خود را این چنین مطرح کرد: پس اگر تصمیم گرفته اید که قطعاً مرا بکشید، یکی یکی به جنگ من بیایید. و عمر این خواسته سوم را قبول کرد. [99]

.کهن ترین نوشته ای که این گزارش در آن دیده شده است، کتاب المنتخب طریحی (متوفی 1085ق) است که بعدها کتب دیگری همچون اسرار الشهادات دربندی (1285ق) آن را از او نقل کرده و نقل های مختلف دیگر را نیز ضمیمه نموده اند. از کتاب «المنتخب» چنین بر می آید که مؤلف آن، روضه ها و سخنرانی های خود را در آن به گونه مجلس مجلس آورده است، بدون آنکه توجهی به اعتبار یا عدم اعتبار منقولات داشته باشد و نیز بدون آنکه برای نوشته های خود منبعی را ذکر نماید. چنانچه در همین مورد این روایت را مستقیماً از شاهدان واقعه نقل کرده است که بیش از ده قرن با آنها فاصله زمانی دارد. [100] .این کتاب به علت سبک خاص خود که همراه با اشعار سوزناک و روایات و گزارش های رقت انگیز و گریه آور بود به خوبی جای خود را در میان روضه خوانان و واعظان باز کرده و به عنوان یکی از منابع معتبر در آمد، چنانچه فاضل دربندی آن فقیه بزرگ نیز در کتاب اسرار الشهادات خود در بسیاری از موارد، گزارش های عجیب و غریب را از آن نقل می کند. و دیگران نیز این دو منبع را معتبر حساب کرده و به نقل آن می پردازند. تعجب آور است که برخی عالمان بزرگوار شیعی چگونه راضی می شوند این گونه روایات ذلت بار را در کتب خود نقل کنند و حسین (ع) مظهر عزت را تا آنجا به زیر می کشند که حاضر می شود برای حفظ جان خود و یا رفع تشنگی اش، پس از آنکه همه اصحاب و خاندانش در راه او و هدفش جان خود را از دست داده اند، ذلیلانه به سمت عمر

بن سعد رفته و این خواسته های ننگین را مطرح نماید و در نقطه مقابل عمر بن سعد با تکبر و تبختر دو خواسته اوّل و دوم را رد نموده و سپس منت نهاده و خواسته سوّمش را که دلالت بر جوانمردی! آن جانی دارد بپذیرد. آری این هم از همان دست روایات ساختگی است که خواسته است عطش را محور همه وقایع عاشورا قرار داده و در راه گرفتن اشکی از مستمع خود امام خود را از اوج عزت به پایین آورد.

درخواست آب در آخرین لحظه زندگی

گزارش سوزناک تر از گزارش قبلی که اشک را از سنگ در می آورد آن است که:هنگامی که شمر برای بریدن سر امام (ع) بر روی سینه آن حضرت (ع) می نشیند امام (ع) با او به گفتگو می پردازد و سعی دارد تا او را از کشتن خود منصرف کند و وقتی موفق نمی شود، خطاب به او می گوید: «اذا کان لابد من قتلی فاسقنی شربه من الماء»؛ اگر حتماً می خواهی مرا بکشی، پس جرعه ای آب به من بنوشان». شمر قاطعانه جواب می دهد: هرگز! هرگز! به خداوند سوگند تو آب را نخواهی چشید تا مرگ را بچشی. و آنگاه با مسخرگی ادامه می دهد: ای پسر ابی تراب! آیا تو نیستی که گمان می کنی پدرت ساقی حوض کوثر است و هر که را دوست داشته باشد از آب سیراب می کند، پس صبر کن تا پدرت به تو آب بنوشاند.! پس از آن شمر شروع به قطع یکایک اعضای بدن امام (ع) می کند، و هر عضوی را که قطع می کند. امام (ع) فریاد می کشد و ناله می کند. و در همان هنگام اشعاری می سراید و در آنها از شمر می خواهد که

«بعد از قتل او به فرزند علیلش رحم کند.» [101] .نویسنده این روایت را از مقتل غیر معتبر ابی مخنف [102] و نه مقتلی که بر اساس روایات طبری از ابی مخنف تهیه شده نقل می کند که عدم اعتبار آن در میان همه دانشمندان شیعه معروف است اما متأسفانه به علّت اشتمال آن بر بعضی از گزارش های رقت آور موجب اقبال بسیاری از مرثیه خوانان به آن شده و تا زمانی نزدیک به زمان معاصر فراوان مورد استفاده آنها قرار می گرفت. از نظر محتوایی ناگفته پیداست که حسین عزیزی که طبق نقل روایات معتبر که به بخشی از آنها اشاره شد، در آخرین لحظات خود تنها رو به منشأ عزّتش یعنی خداوند کرده و با اوبه مناجات می پردازد، هرگز راضی نمی شود تا آن حدّ خود را پایین آورده که رو به مخلوق پستی زده و از او درخواست آب نماید و با عبارت توهین آمیز «علیل» از فرزندش یادکند. و نتواند بر ضربه شمشیر صبر کرده و مانند کودکان در هنگام سختی، بزرگترهایش راصدا بزند. به راستی چگونه شیعه عزتمند حسین (ع) راضی به بر زبان راندن چنین سخنانی می شود؟

شکایت از کشته شدن

در گزارش امام (ع) را در آخرین لحظات حیات خود چنان ترسیم کرده که رفتگانش را به مدد می طلبد و از عطش و کم یاوری می نالد و از کشته شدنش گلایه می کند. کاری که هیچ عزیزی آن هم در مقابل آن دشمنان کینه توز انجام نمی دهد. عباراتی را که به آن حضرت در این لحظات نسبت داده اند، چنین است: «واجداه! وامحمداه! وا اباالقاسماه! وا ابتاه! واعلیاه! واحسناه! واجعفراه واحمزتاه! واعقیلاه! واعباساه! واغربتاه! واعطشاه! وا غوثاه!واقله ناصراه! أاقتل مظلوماً و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه