علم و معرفت امام صفحه 249

صفحه 249

آمد و گفت: حالا خودت می توانی بروی؟ گفتم: آری! جاده خلوت بود، هیچ کس هم نبود، در را باز کرد و رفت. تا به خود آمدم با خود گفتم: این آقا چگونه مرا شناخت! اسم مرا برد، اسم پدرم را و چگونه می دانست پدرم تکیه دار بود! می خواستم سؤال کنم دیدم نیست. از ماشین پیاده شدم هیچ کسی را در آن جاده و دشت ندیدم! بعداً متوجه شدم او ولی عصر ارواحنا فداه بود و بعد از چند روز طالبان جنازه های آنها را آوردند و دفن کردند.

5- عنایت امام عصر ارواحنا فداه به مردم هزاره جات

اشاره

در تاریخ 10 /10/1382، اینجانب حبیبی با عده ای از طلاب قم و مشهد عازم شهر هرات شدیم، آن زمان بعد از سقوط حکومت طالبان بود. در یکی از شب ها که در مدرسه خاتم الانبیاء در منطقه «باباجی» مهمان بودیم، عده ای از مؤمنین و معتمدین محل که برای پذیرایی و بازدید از مهمان ها وارد جلسه شدند، داستان های زیادی از ظلم و تعدی و تجاوز طالبان نسبت به شیعیان بازگو کردند که خاطرات فراموش نشدنی محسوب می گردد. از مهم ترین آنها تصمیم طالبان بر اخراج شیعیان و مردم هزاره که همگی شیعه هستند بود. حکایت عجیبی نقل کردند که: یک روز حکومت و رئیس پلیس طالبان، نمایندگان مردم باباجی و شیعیان آن منطقه را در مقر پلیس شهر هرات احضار کردند. رئیس پلیس طالبان با احساس غرور و شادمانی به مردم و نمایندگان اخطار داد که تا ظرف یک ماه باید تمام مردم شیعه و هزاره از شهر هرات و حتی افغانستان خارج شوند و به پاکستان یا ایران مهاجرت کنند و در غیر این صورت، خون و مال و جان آنها مباح می گردد و حکومت طالبان هم آنها را خواهد کشت. بعد از این اخطار، رنگ از صورت نمایندگان پرید و شروع به التماس کردند که ما به کجا برویم؟ مگر ما از مردم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه