- مقدمه 1
- احادیث آثار و برکات علماء 3
- یک عالم یک منطقه ای را مسلمان کرد 4
- ارشاد سردسته اشرار 5
- بهترین هدایا 6
- اثر عالم 8
- چهل مؤ من شهادت دادند 9
- تدبیری که مردم را از کشتار مغول 9
- اثر دعای عالم عامل 9
- محکوم شدن قاضی مدرس 11
- سیزده نفر با یک زن ازدواج کردند 12
- از برکت آن عالم فرج نزدیک شد 13
- تأثیر دعای علما 14
- مجتهد وفرمان بسیج 15
- چهار درهم 15
- آخوند ملا حسین قلی مردی را توبه داد 16
- جوان لامذهبی متدین و صاحب مقام شد 16
- از نوازندگی به بندگی خدا برگشت 18
- مسلمان شدن یک قریه بودایی 19
- عالمی مال مردم را گرفت 20
- احمد بن داوود در دربار مأمون 20
- محمد بن مسلم و قاضی ابن ابی لیلی 21
- سخنان مهم امام خمینی درباره مجلسی 24
- خواجه نصیررحمه الله ومجلسی 25
- درباره خلاصی مؤ منی 25
- مناظره ابن فهد حلی با اهل سنت 26
- طاوس یمانی با عبدالملک 26
- شیخ ابوالحسن نوری خمهای شراب معتضد را شکست 27
- سخنان بهلول به هارون الرشید 28
- حاج ملا احمد نراقی و حاکم ظالم 29
- ابو عبد اللّه صفوانی قاضی موصل 29
- محقق کرکی و فرمانروائی او 30
- گزارش سرجان ملکم انگلیسی 30
- نقش علما در نهضت و قیام سربداران 31
- قدرت بیان خطبای شیعه 32
- دعای امیر شرف الدین دشتکی 33
- کسی که خدا را دارد همه چیز دارد 33
- ایثارگری یک روحانی 34
- استاد الهی 34
- پی نوشتها 35
- گزارش سفیر روس راجع به تاءثیر کلام علما 35
- نقش روحانیت شیعه در نهضتها 35
شیخ گفت : ( من به امر خداوند این کار را کردم و به امر آنکه ترا پادشاهی داده آقای پادشاه این گونه اعمال رعیت را وادار به ارتکاب این گونه منکرات می کند و گناه آنها نیز به حساب تو نوشته شود و رعیت در صلاح و فساد پیرو تو هستند بنابراین هم به تو و هم به رعیت دلسوزی کردم و غرضی جز خشنودی خدا را نداشتم ) .
معتضد از سخنان او خوشحال شده به گریه آمد و گفت : تو سزاوار بدین کاری و در این کار آزادی ( 30 ) .
سخنان بهلول به هارون الرشید
( بهلول ابن عمر ) کنیه اش ( ابوذهب ) بود ، از اخبار چنین بر می آید که او عالم و فاضل و عاقل و امامی المذهب بوده و علت اینکه خود را به دیوانگی زده این است که : هارون الرشید از او خواست که قضاوت بغداد
را قبول کند و چون او نخواست این مسئولیت را در دولت و حکومت هارون قبول کند ، به جهت خلاصی خود از این بن بست خود را به دیوانگی زد چنانچه وقتی به هارون گفتند : بهلول دیوانه شده است ، هارون گفت : او دیوانه نیست ، بلکه به این وسیله دینش را برداشته و فرار کرده است .
و از بهلول کلمات و سخنان پرفائده ای نقل شده است که بعضی از آنها را برای استفاده نقل می کنیم .
روزی هارون به بهلول گفت : دوست داری خلیفه باشی ؟ بهلول گفت : نه به جهت اینکه من مرگ سه خلیفه را دیده ام ولی یک خلیفه مرگ دو بهلول را ندیده است .
هنگامی که هارون از حج بیت الله الحرام برمی گشت در بین راه سه مرتبه بهلول او را با صدای بلند به اسم صدا زد و گفت : یا هارون یا هارون یا هارون . هارون پرسید این صدای کیست ؟ گفتند : بهلول است ، هارون برگشت و خطاب به بهلول کرده گفت : هیچ می دانی من کیستم ؟ بهلول گفت : بلی می دانم تو آن کسی هستی که اگر در مشرق به کسی ظلم و ستمی شده باشد و تو در مغرب باشی روز قیامت خداوند از تو مؤ اخذه و سؤ ال خواهد کرد و تو باید جوابگویش باشی هارون از شنیدن این کلام گریه کرد .
آنگاه از او پرسید : آیا حاجتی داری که برآورم ، بهلول گفت : آری می خواهم گناهان مرا بیامرزی و مرا وارد بهشت کنی . هارون گفت :
این کار در اختیار من نیست ولی من می توانم دین تو را ادا کنم .