320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 10

صفحه 10

فرمود : مرا بگذار تا بنگرم . سپس نگاهی به بالا و بر زمین و به راست و چپ نموده ، فرمود : تو جبرئیل هستی . پس جبرئیل از بین آن قوم پرواز کرد و با بالش سقف مسجد را شکافت و مردم تکبیر گفتند و عرضه داشتند : یا امیرالمؤ منین ، از کجا دانستی او جبرئیل است ؟

فرمود : من به آسمان نظر انداختم و نظرم به آن چه بر بالای عرش و حجب بود رسید . وقتی به زمین نگاه کردم ، بینایی من در تمام طبقات زمین تا ثری ( قعر آن ) نفوذ کرد و هنگامی که به راست و چپ نگاه کردم ، آنچه را خداوند آفریده دیدم ، ولی جبرئیل را در بین مخلوقات ندیدم ، به همین علت ، دانستم که این ( سؤ ال کننده ) همان جبرئیل است . ( 12 )

12 - علی ( ع ) و رد امانات

امام حسین ( ع ) فرمود : روزی علی ( ع ) ندا کرد : ( هر کس از رسول خدا ( ص ) طلبکار است یا عطایی را می طلبد ، بیاید و آن را بگیرد ) .

هر روز عده ای می

آمدند و چیزی را می خواستند و علی ( ع ) جا نماز پیامبر را بلند می کرد و همان مقدار در آن جا می یافت و به شخص طلبکار می داد .

خلیفه اول به خلیفه دوم گفت : علی با این کار آبروی ما را برد ! چاره چیست ؟

عمر گفت : تو نیز مثل او ندا کن ، شاید مانند او بتوانی بدهی های رسول خدا ( ص ) را ادا کنی .

ابوبکر ندا کرد : هر کس از رسول خدا ( ص ) طلبی دارد بیاید . این قضیه به گوش علی ( ع ) رسید ، فرمود : ( او به زودی پشیمان می شود ) .

فردای آن روز ، ابوبکر در جمع مهاجر و انصار نشسته بود ، عربی بیابانی آمد و پرسید :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه