320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 112

صفحه 112

مختار گفت : سوگند به خدا نباید در کوفه بمانی به روستای ( بانقیا ) برو و در آن جا بین یهودیان قضاوت کن ، او به آن جا تبعید شد و دو ماه بین یهود قضاوت کرد و سپس بازگشت . ( 140 )

127 - علی ( ع ) و مروان

شخصی می گوید : بعد از جنگ بصره ، خدمت علی ( ع ) بودم . ابن عباس آمد و گفت : خواسته ای داری .

حضرت فرمود : ( آمدی برای مروان بن حکم امان بگیری ؟ ) .

ابن عباس گفت : بلی ، آمدم برای او امان بگیرم .

حضرت فرمود : ( به او امان دادم ولی برو او را به ترک خود سوار کن و اینجا بیاور تا دلیل شود و صولتش بشکند ) .

وقتی که ابن عباس او را بر ترک خود سوار کرد و آورد حضرت فرمود : ( بیعت کن ، وقتی که دستش را دراز کرد تا بیعت کند

، حضرت دستش را کشید و فرمود : آن دست یهودی است اگر بیست بار هم بیعت کند ، بیعتش را می شکند .

سپس فرمود : ای پسر حکم ! ترسیدی که سرت را در این جنگ از دست بدهی ؟ نه به خدا سوگند تو نمی میری تا از صلب تو فلان و فلان در آیند و چندین سال بر این ملت ، ظلم کنند ) . ( 141 )

128 - مسلمان شدن جوان یهودی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه