320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 121

صفحه 121

135 - علی ( ع ) در ذی قار

در آستانه جنگ جمل ، هنگامی که امیرمؤ منان علی ( ع ) همراه سپاه خود به ذی قار رسیدند در آن جا ماندند تا یاران آن حضرت از کوفه برسند و با هم به سمت بصره حرکت نمایند ، قبلا امام حسین ( ع ) و مالک اشتر برای بسیج مردم به کوفه رفته بودند . علی ( ع ) در ذی قار خبر داد و فرمود : ( به زودی دوازده هزار و یک نفر از کوفه به ما می پیوندند . ) طولی نکشید سپاهی از کوفه برای یاری علی ( ع ) فرا رسیدند ، آنها را شمردند دوازده هزار و یک نفر بودند . ( 152 )

136 - حدیث حبابه

رُشَیْد هجری گفت : من و ابوعبدالله سلیمان و ابوعبدالرحمان قیس بن ورقا و ابوالقاسم مالک بن سهل بن حنیف در محضر امیرالمؤ منین ( ع ) در مدینه بودیم که ام الندا حبابه و البیه در حالی که کوزه ای پهن و بزرگ بر سر داشت و لباس رنگی پوشیده و قرآنی را حمایل خویش ساخته و در دستش تسبیحی از سنگ ریزه و هسته ( خرما ) بود ، بر علی ( ع ) وارد شد و سلام کرد و گریست و گفت : یا امیرالمؤ منین ( ع ) ، آه و افسوس از فقدان شما و حسرت و اندوه بر غایب شدن شما به خاطر حظ و بهره ای که ( با نبود شما ) از دست می رود . ای امیرالمؤ منین ( ع ) ، از شما روی بر نمی گرداند و غافل نمی شود ، هر

کس که خدا برایش مشیت و اراده ( خیر ) دارد . همانا امر من ، بدین گونه است که بر یقین و روشنی و حقیقت هستم . با شما ملاقات می کنم در حالی که شما هر آن چه را قصد می دارم می دانید .

علی ( ع ) دست راستش را به سوی او دراز کرد و از دست او سنگ ریزه سفیدی را که می درخشید و جلا و شفافیتش مشهود بود ، گرفت و انگشترش را از دستش درآورد و سنگ ریزه را مهر کرد و فرمود : ای حبابه ، این خواسته تو از من است . حبابه گفت : آری به خدا سوگند یا امیرالمؤ منین ( ع ) ، این همان چیزی است که از شما می خواستم ؛ زیرا شنیده ام شیعیان بعد از شما متفرق می شوند و با یکدیگر اختلاف می کنند . پس دلیلی خواستم تا اگر بعد از شما زندگی نمایم - که خدا به من عمر ندهد و ای کاش من و اهل و خویشانم فدایت شوم - هر گاه آن مطلبی را که اشاره نمودم ( اختلاف شیعه ) واقع شود یا شیعه شک نماید در کسی که قائم مقام شماست ، این سنگ ریزه را نزد او بیاورم . پس اگر مانند کار شما را انجام داد ، پقین پیدا می کنم که او جانشین شماست . البته امید دارم تا آن زمان ، خدا مرا مهلت ندهد .

حضرت فرمود : آری ، به خدا سوگند ای حبابه . با این سنگ ریزه دو فرزندم حسن ( ع ) و

حسین ( ع ) و ( بعد از آن ها ) علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی ( ع ) را ملاقات می کنی و همگی آن ها ، وقتی به نزدشان بروی ، این سنگ ریزه را از تو طلب می کنند و با همین انگشتر آن را برای تو مهر می کنند . اما در زمان علی بن موسی ، در خودت دلیل و برهان بزرگی از آن جناب مشاهده می کنی و مرگ را بر می گزینی و از دنیا رحلت می کنی و آن حضرت ، متولی امور تو خواهد شد و بر کنار قبر تو می ایستد و بر تو نماز می گزارد . من به تو بشارت می دهم که از جمله زنان مؤ منی هستی که با حضرت مهدی که از فرزندان من است ، آن گاه که ظهور فرماید ، به دنیا رجعت می نمایی .

حبابه گریست و گفت : ای امیرالمؤ منین ( ع ) ، ( اگر فضل خدا و رسولش و فضل شما نبود ) از کجا به کنیز ضعیف الیقین و قلیل العمل شما چنین منزلتی کرامت می شد ؟ منزلتی که به خدا سوگند به آنچه که به من فرمودید یقین دارم ؛ زیرا یقین دارم که شما امیرالمؤ منین ( ع ) به حق هستید ، نه شخص دیگری . یا امیرالمؤ منین ( ع ) ، برایم دعا کن تا ثابت باشم بر آن چه خداوند مرا به جانب شما هدایت فرموده و این نعمت را از

من سلب نفرماید و مرا به فتنه نیندازد و مرا از این طریق گمراه نفرماید . امیرالمؤ منین ( ع ) ، برای او دعا فرمود و عاقبت به خیرش گرداند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه