320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 124

صفحه 124

عرضه داشتند : ما از اهل یمن هستیم . اما این میت پدر ماست و هنگام مرگ به ما وصیت کرد و گفت : وقتی که مرا غسل دادید و کفن نمودید و بر من نماز خواندید ، مرا به این شترم سوار کنید و به جانب عراق ببرید و در بلندی های کوفه دفن نمایید .

امیرالمؤ منین ( ع ) فرمود : آیا از او سؤ ال کردید برای چه ، چنین کنیم ؟

گفتند : آری از او پرسیدیم و او پاسخ داد که در آن جا مردی دفن می شود که اگر در روز قیامت تمام اهل محشر را شفاعت نماید ، شفاعتش پذیرفته می شود .

امیرالمؤ منین ( ع ) برخاست و فرمود : راست گفته . به خدا سوگند آن مرد من هستم ( من به خدا سوگند آن مرد هستم ) . ( 154 )

138 - سلام شیر به علی ( ع )

از حضرت باقر ( ع ) نقل است که چون جویریه عازم حرکت از کوفه شد علی ( ع ) باو فرمود آگاه باش در راه برخورد می کنی به شیری . عرض کرد : چه بایست کرد ؟ آن حضرت فرمود : به او بگو مرا امیرالمؤ منین امان داده است از تو .

پس جویریه خارج شد از کوفه در بین راه ناگاه مشاهده کرد شیری به سمت او می آید جویریه گفت :

ای شیر بدرستی که امیرالمؤ منین علی بن ابیطالب ( ع ) مرا امان داده است از تو . جویریه گفت : چون کلام امیر ( ع ) را رساندم آن حیوان برگشت در حالی که سرش را به زیر انداخته بود و همهمه می کرد تا آنکه در نی زار غایب شد .

و جویریه به دنبال حاجت خود رفت چون برگشت به محضر علی ( ع ) و قضیه را نقل کرد حضرت فرمود : چه گفتی با آن شیر و چه گفت به تو .

جویریه عرض کرد : هر چه دستور داده بودی به او گفتم و به برکت فرمایش شما از من منصرف شد و اما آن چیزی که آن حیوان گفت ، پس خدا و رسول و وصی او به آن داناترند . امیر ( ع ) فرمود : پشت کرد آن حیوان از تو در حالتی که همهمه می کرد . جویریه عرض کرد : درست فرمودی یا امیرالمؤ منین ( ع ) جریان همین است که فرمودی . پس علی ( ع ) فرمود : آن حیوان به تو گفت : وصی محمد ( ص ) را از من برسان . ( 155 )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه