320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 126

صفحه 126

امام سئوال از ستاره دیگری کردند ، باز ندانست ؛ فرمود : تو از آسمانها علم نداری ، از احوال زمین می پرسم ؛ آن جا که ایستاده ای ، می دانی در زیر پای تو چه چیزی مدفون است ؟ عرض کرد : نمی دانم .

فرمود : ظروفی است و فلان عدد ، دینارهای سکه دار و نقش دار در آن می باشد .

عرض کرد : از کجا می فرمایی ؟

فرمود : رسول خدا مرا خبر داده است . حتی فرموده : تو با این قوم نهروانیان می جنگی از لشکر توده نفر کشته و از لشکر دشمن ، کمتر از ده نفر فرار کنند .

راهب ، متحیر شد و تعجب کرد؛ امام فرمود : زیر قدم او را حفر کنید؛ پس از کندن آن ظروف و دینارها که نشانی هایش را امام فرمود یافتند؛ پس از مشاهده صدق کلام امام ، راهب به دست و پای حضرت افتاد و مسلمان شد و سپس حضرت متوجه نهروان گردید . ( 159 )

141- مرگ جاسوس خوارج

از سعید بن جبیر از امیرالمؤ منین ( ع ) در حدیثی روایت کرده که : به یکی از دهقان های ایران که او را از نحوست ستارگان ترساند ( و گفت : امروز برای رفتن به جنگ خوب نیست ) خندید و فرمود : می دانی دیشب چه اتفاقی افتاده ؟ خانه ای در چین خراب شد و برج ماچین ( : چین بزرگ ) فرو ریخت ، و حصار سراندیب ویران شد ، و پیشوای رومیان در ارومیه

شکست خورد ، و حاکم یهود در ابله ( جایی است در بصره ) ناپدید شد ، و مورچگان در وادی النمل ( : رودی است در شام یا طائف که مورچه زیادی دارد ) به هیجان آمدند ، و پادشاه آفریقا مرد ، آیا تو اینها را می دانستی ؟

گفت : نه یا امیرالمؤ منین .

فرمود : دیشب هفتاد هزار عالم سعادتمند شد و در هر عالمی هفتاد هزار نفر به دنیا آمدند ، و امشب هم به همان مقدار می میرند و این هم از آنهاست و با دست به سعد بن مسعده حارثی که در لشکر علی ( ع ) جاسوس خوارج بود ، اشاره کرد ، و آن ملعون گمان کرد که حضرت می فرماید : او را بگیرید ، پس نفسش گرفته شد و مرد ، و آن دهقان به سجده افتاد . ( 160 )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه