320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 128

صفحه 128

مشرق نزد او آورده اند و احدی از آن خبردار نیست ، و می خواهد حبسش کند ، به او بگو : علی می فرماید : آن مالی که از مشرق آورده اند بیرون آور و در بین صاحبانش ( یعنی فقرا و مستحقین ) تقسیم کن ، و حبسش نکن که رسوایت می کنم ، سلمان فرمود : نزد او رفتم ، و پیغام را رساندم ، گفت : مرا از کار رفیقت خبر بده که از کجا این موضوع را مطلع شده ؟ ( 163 )

145 - رام شدن شتران

در زمان عمر شترداری بود که شترانش چموش شده بودند ، و از رنج هایی که از آنها می کشید به عمر شکایت کرد ، و گفت : معاشم از آنها تامین می شود ، عمر نامه ای به این مضمون نوشت : از امیرالمؤ منین به گردن کشان جن و شیاطین ، ( شما را امر می کنم ) که این حیوانات رابرای مردم رام کنید ، و مرد نامه را گرفت و رفت ، ابن عباس گفت : من غمگین شدم و علی را ملاقات کردم و قصه را به او خبر دادم .

فرمود : به آن خدایی که دانه را شکافت ، و مردم را آفرید ! آن مرد ناامید بر می گردد ، و این کار انجام نمی گیرد ، سپس ذکر کرده که : همان طور که فرمود واقع شد ، و آن مرد با زخم بزرگی که از شتران برداشته بود برگشت .

ابن عباس گفت : او را نزد امیرالمؤ منین ( ع ) بردم ، و حضرت تبسم کرد و

فرمود : من به تو نگفتم ؟ و آن مرد رو کرد و فرمود : وقتی به محل شتران برگشتی بگو ، و دعایی تعلیمش کرد ، ( ابن عباس ) گفت : آن مرد برگشت و سال آینده با مقداری مال از قیمت شترها بود نزد امیرالمؤ منین ( ع ) آمد ، و با هم نزد علی ( ع ) رفتیم ، و فرمود : تو به من خبر می دهی یا من به تو خبر دهم ؟

مرد گفت : شما خبر دهید .

فرمود : دیدم وقتی که رفتی شترها خاضع و رام نزد تو آمده به تو پناه بردند ، موی پیش سر یک یک راگرفتی ؟

گفت : راست گفتی ای امیرالمؤ منین . ( 164 )

146 - نفرین علی ( ع ) بر عبدالرحمن عوف

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه