320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 13

صفحه 13

امام حسن ( ع ) پیام امیرالمؤ منین علی ( ع ) را رساند ، گفت : روی چشم اطاعت می

کنم .

چیزی نگذشت که افسار شترها از زمین خارج شد و امام حسن ( ع ) آن را گرفت و به عرب داد و فرمود : بگیر . شترها پیوسته خارج می شدند تا این که هشتاد شتر با همان اوصاف تکمیل شد . ( 13 )

13 - دعای علی ( ع ) در حق زاذان

سعد خفاف می گوید : به زاذان گفتم : تو قرآن را خوب تلاوت می کنی ، چگونه یاد گرفتی ؟

تبسمی کرد و گفت : روزی امیرالمؤ منین از کنار من می گذشت و من شعر می خواندم و اخلاق خوبی داشتم . از صدایم خوشش آمد . فرمود : ای زاذان ! چرا قرآن حفظ نکرده ای ؟

گفتم بیش از دو سوره که در نماز می خوانم ، از قرآن چیزی نمی دانم .

فرمود : نزدیک بیا . پس نزدیک او رفتم . در گوشم چیزهائی گفت که نفهمیدم چیست . سپس فرمود : ( دهانت را باز کن ، از آب دهان مبارک خود در دهان من انداخت ) به خدا سوگند وقتی که از کنار او برخاستم تمام قرآن را با اعرابش حفظ بودم ، بعد از آن هیچ مشکلی نداشتم که از آن بپرسم .

سعد می گوید : داستان زاذان را برای امام باقر ( ع ) نقل کردم فرمود : زاذان راست می گوید ، علی ( ع ) با اسم اعظمی که هیچ وقت رد نمی شود ، برای زاذان دعا نمود . ( 14 )

14 - تعلیم قرآن

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه