320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 134

صفحه 134

و فرمود : یا حسن ! او را به خانه خود ببر و به او نیکی کن . فردای آن روز ، علی ( ع ) او را صدا کرد و فرمود : در زمان رجعت او از طرف کوه اهواز با چهار هزار سواره مسلح می آید و کنار قائم اهل بیت ( ع ) می جنگند . ( 172 )

153- علی ( ع ) در رحبه

امام باقر ( ع ) فرمود : روزی امیر مؤ منان علی ( ع ) در رحبه ( میدان ) کوفه بود ، جمیع کثیری از مردم در محضرش اجتماع کرده بودند ، در این میان مردی ( که از شام آمده بود و بی آنکه خود را معرفی کند به طور مخفی در میان مردم راه یافته بود ) برخاست وگفت :

سلام بر تو ای امیر مؤ منان ، و رحمت و برکات خدا بر تو .

علی ( ع ) جواب سلام او را داد و سپس فرمود : ( تو کیستی ؟ ) .

او گفت : ( من ، یکی از افراد ملت تو و اهل شهرهای تحت حکومت تو می باشم ) .

علی ( ع ) فرمود : ( تو از افراد ملت من نیستی و در سرزمین های تحت حکومت من سکونت نداری ، و امور بر ما پوشیده نیست ، آیا می خواهی تو را خبر دهم که چه وقت وارد کوفه شدی ؟ تو از جنگجوهای دشمن ( معاویه ) هستی ، ولی اینک که آتش جنگ فرو نشسته مانعی ندارد ، و بر تو سخت نمی گیریم .

او گفت : مرا معاویه به صورت ناشناس به

حضور تو فرستاده است تا پاسخ چند سؤ ال را از شما بگیرم ، این سؤ ال ها را ابن الاصفر ( یکی از رجال مسیحی ) از معاویه پرسیده و گفته اگر معاویه پاسخ این سؤ الها را بدهد ، از معاویه پیروی می کند و هدایایی می فرستد و تسلیم می شود . معاویه در پاسخ این سؤ الات ، درمانده و مرا به حضور شما فرستاده تا پاسخ آنها را از شما دریافت کنم .

امیر مؤ منان علی ( ع ) فرمود : خداوند فرزند هند جگر خوار را بکشد چه چیز او و پیروانش را گمراه و کور کرد ، با این که حکم خداوند بین من و امت ، نزد من است ، معاویه و پیروانش ، پیوند خویشاوندی را گسستند و روزهای عمر مرا تباه ساختند ، و حق مرا پامال نموده ، و مقام ارجمند مرا کوچک شمردند و برای جنگ با من اجتماع نمودند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه