320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 139

صفحه 139

( قاصد ) گفت : پس او را سواره با همان حالت که عایشه گفته بود استقبال کردم ، و نامه را به او دادم ، و مهرش را شکست و خواند و فرمود : به منزل می آیی و از غذا و آب ما می خوری و جواب نامه ات می نویسم . گفتم : به خدا ! این کارها عملی نمی شود . ( راوی ) گفت : پس آن مرد پشت سر حضرت حرکت کرد و اصحاب آن جناب اطرافش را گرفته بودند ، سپس به او فرمود : از تو سؤ ال کنم ؟

عرض کرد : آری .

فرمود : جوابم را می دهی ؟

عرض کرد : آری .

فرمود : تو را به خدا قسم می دهم آیا عایشه نگفت : مردی را که دشمن سرسخت این مرد ( علی ) باشد برای من پیدا کنید و تو را نزد او بردند ، و به تو نگفت : دشمنی تو با این مرد به چه پایه رسیده ؟ و تو نگفتی : بسیاری از اوقات از خدای خود تمنا می کنم که او با یارانش در چنگال من باشند ، و با شمشیر ضربتی ( بر سر آنها ) بزنم که خون از شمشیر بچکد ؟

( قاصد ) گفت : خدایا ( تو می دانی ) ، آری .

فرمود : پس تو را به خدا قسم می دهم آیا به تو نگفت که : نامه مرا ببر و به او بده خواه در حال حرکت باشد یا اقامت کرده باشد ، و آگاه باش

که اگر او را در حال حرکت ببینی خواهی دید که بر استر پیغمبر ( ص ) سوار است ، و کمانش را به شاخه انداخته ، و تیردانش را به قربوس زینش آویخته ؟

گفت : خدایا ( تو می دانی ) بلی .

فرمود : پس تو را به خدا قسم می دهم آیا به تو نگفت : اگر غذا و آبش را بر تو عرضه داشت هرگز چیزی از آن مخور که در آن سحر است ؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه