320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 16

صفحه 16

اندوه

و حسرت فراوانی به من دست داد که خدا به آن داناتر است و همه آن به خاطر شفقت نسبت به امیرالمؤ منین ( ع ) بود .

به هر حال ، پیامبر ( ص ) صبح کرد و نماز صبح را با مردم خواند سپس بر کوه صفا نشست در حالی که اصحابش دور آن جناب را گرفته بودند . امیرالمؤ منین از مؤ عد مقرر دیرتر کرده بود . تا این که خورشید کاملا بالا آمد و مردم در مورد ( تاخیر ) آن حضرت زیاد حرف می زدند تا این که ظهر شد . از جمله می گفتند : جن ها ، پیامبر ( ص ) را فریب دادند و خداوند ما را از دست ابوتراب راحت کرد و افتخار کردن او به پسر عمویش تمام شد .

سرزنش دشمنان و منافقین آشکار گردید و حرفهای بسیار زدند تا این که پیامبر ( ص ) نماز ظهر و عصر را نیز خواند و به جای خود بازگشت و مردم آشکارا سخن می گفتند و از امیرالمؤ منین ( ع ) مایوس گشتند . نزدیک بود که خورشید غروب کند و مردم مطمئن شدند که علی ( ع ) هلاک شده است ، و نفاقشان هویدا گشت .

ناگهان کوه صفا شکافته شد و امیرالمؤ منین ( ع ) در حالی که از شمشیرش خون می چکید و عطرفه همراه او بود ، هویدا گشت . پیامبر ( ص ) برخاست و میان دو چشم و پیشانی علی ( ع ) را بوسید و به او فرمود : چه چیز تو را تا بحال از من

دور داشت ؟

علی ( ع ) فرمود : به جانب خلق کثیری که به عطرفه و قومش ظلم کرده بودند رفتم و آنها را به سه چیز دعوت کردم ، ولی نپذیرفتند . آنها را به توحید و نبوت شما فرا خواندم ؛ از من نپذییرفتند . از آنها خواستم که جزیه بپردازند؛ قبول نکردند . ( در مرتبه سوم ) از آنها خواستم که با عطرفه و قومش صلح کنند؛ به طوری که جوی های آب و چراگاه ها ، یک روز از آن عطرفه و یک روز از آن آنها باشد اما سرباز زدند و قبول نکردند . پس شمشیر کشیدم و از آنان بیش از هشتاد هزار جنگجو را کشتم و چون آن چه را که برسرشان آمد مشاهده کردند ، فریاد زدند : الامان ، الامان .

گفتم : امانی برای شما نیست ، مگر به وسیله ایمان به خدا . پس ایمان به خدا و به شما آوردند . سپس میانه آنان و عطرفه و قومشان صلح برقرار نمودم و برادر شدند و اختلاف از میان آنها برداشته شد و تاکنون با آنها بودم . پس عطرفه گفت : ای رسول خدا ، خداوند از جانب اسلام به شما جزای خیر دهد و به پسر عموی شما ، علی ( ع ) از جانب ما پاداش خیر دهد . و عطرفه به سوی آن جا که می خواست بازگشت . ( 16 )

16 - بازگو کردن کرامات و معجزات به امام حسن ( ع )

سلمان گفت : هنگامی که مردم با عمر بیعت کردند ، ما با امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب ( ع ) در منزل آن حضرت بودیم .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه