320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 160

صفحه 160

نفرین او باعث شد ، نصف بدنم فلج گردید - در این هنگام آن قسمت از بدنش را به امام نشان داد - بسیار پشیمان شدم نزد پدرم آمدم و با خواهش و زاری از او معذرت خواهی کردم ، و گفتم : مرا ببخش برایم دعا کن .

پدرم مرا بخشید و حتی حاضر شد که با هم به کنار کعبه بیاییم و در همان نقطه ای که نفرین کرده بود ، دعا کند تا سلامتی خود را باز یابم .

با هم به طرف مکه رهسپار شدیم ، پدرم سوار بر شتر بود ، در بیابان ناگاه مرغی از پشت سر ، سنگی پراند ، شترم رم کرد و پدرم از بالای شتر به زمین افتاد بر بالینش رفتم دیدم از دنیا رفته است ، همان جا او را دفن کردم و اکنون خودم با حالی جگر سوز به این جا برای دعا آمده ام .

امام علی ( ع ) فرمود : از این که پدرت با تو به طرف کعبه برای دعا در حق تو می آمد ، معلوم می شود که پدرت از تو راضی است ، اکنون من در حق تو دعا می کنم .

امام بزرگوار ، در حق او دعا کرد ، سپس دست های مبارکش را به

بدن آن جوان مالید ، همان دم جوان سلامتی خود را باز یافت .

سپس امام علی ( ع ) نزد پسرانش آمد و به آنها فرمود : علیکم ببر الوالدین : ( بر شما باد ، نیکی به پدر و مادر ) . ( 219 ) ( 220 )

193 - عاقبت ترک بسم الله

عبدالله بن یحیی وارد مجلس امیر مؤ منان علی ( ع ) شد و در برابر او تختی بود ، حضرت دستور داد که روی آن بنشیند ، ناگهان تخت واژگون شد و او به زمین افتاد و سرش شکست و خون جاری شد .

امیر مؤ منان ( ع ) دستور داد آب آوردند و خون را شستند ، سپس فرمود : نزدیک بیا دست مبارک را بر آن گذاشت نخست احساس درد شدیدی کرد ، و بعد شفا یافت ! سپس فرمود : ( شکر خدایی را که گناهان شیعیان ما را در دنیا با حوادث ناگواری که بر آنها پیش می آید می شوید و پاک می کند ) !

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه