320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 163

صفحه 163

به این جا که رسید ابن کوا گفت : وای بر تو ای مرد سیاه ، علی دست تو را بریده و تو این گونه او را می ستایی ؟ !

گفت : چرا او را نستایم در حالی که عشق او با گوشت و خونم آمیخته است ؟ ! به خدا سوگند او دست مرا نبرید جز به خاطر حقی که خداوند بر من واجب ساخته بود .

من خدمت امیرمؤ منان ( ع ) رسیده گفتم : سرورم ، چیز عجیبی دیدم ، فرمود : چه دیدی ؟

گفتم : با مرد سیاهی روبرو شدم که دست راستش بریده بود و آن را در حالی که خون می چکید به دست چپ گرفته بود و می رفت ، به او گفتم : ای مرد سیاه ، چه کسی دستت را بریده ؟ گفت : سرور مؤ منان . . . و سخنان او را بر آن حضرت باز گفتم ، من نیز عین سخن ابن کوا را به او گفتم و او همان پاسخ داد .

امیرمؤ منان ( ع ) رو کرد به فرزندش حسن و فرمود : برخیز عمویت را بیاور . امام حسن ( ع ) در طلب وی رفت ، او را در جایی به نام ( کِنده ) یافت و نزد امیرمؤ منان ( ع ) آورد .

حضرت به او فرمود : ای مرد سیاه ، من دست تو را بریدم و تو مرا می ستایی ؟ ! گفت : ای امیرمؤ

منان ، چرا تو را نستایم در حالی که عشق تو با خون و گوشتم آمیخته است ؟ ! به خدا سوگند دست مرا نبریدی جز به حقی که بر من روا شده بود و مایه نجات من از عذاب آخرت گردید .

حضرت فرمود : دستت را به من بده . دست او را گرفت و در جایی که بریده شده بود نهاد و با عبای خود پوشاند و برخاست و نمازگزارد و دعایی خواند که شنیدیم در آخرش گفت : آمین . آن گاه عبا را برداشت و فرمود : ای رگ ها در جای خود به صورتی که بودید بچسبید و پیوند خورید . سپس آن مرد سیاه برخاسته و می گفت : به خدا و محمد رسول او و علی که دست بریده را پس از جدایی آن پیوند داد ایمان آوردم . سپس بر قدم های علی ( ع ) افتاد و گفت : پدر و مادرم فدایت باد ای وارث علم نبوت .

و در روایت دیگری است که فرمود : ای پسر کوا ، دوستانمان را اگر قطعه قطعه کنیم جز بر دوستیشان نیفزاید ، و در میان دشمنانمان کسانی هستند که اگر روغن و عسل هم به کامشان ریزیم باز هم جز بر دشمنی آنان نیفزاید . ( 225 ) ( 226 )

196 - شفای فلج

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه