320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 166

صفحه 166

فاطمه ( س ) گفت : ( ای پسر عمو ! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی را از شوهرت درخواست نکن ، مبادا او نداشته باشد و در برابر درخواست تو شرمنده شود ) .

علی ( ع ) فرمود : ای فاطمه ! به حق من ، هر چه میل داری بگو )

فاطمه ( س ) گفت

: ( اکنون که مرا سوگند دادی ، اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است ) .

حضرت علی ( ع ) برخاست و برای فراهم نمودن انار ، از خانه بیرون رفت ، و با بعضی از مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسید : ( انار در کجا پیدا می شود ؟ ) .

آنها عرض کردند : فصل انار گذشته ، ولی چند روز قبل ، شمعون یهودی ، چند عدد انار از طایف آورده است .

حضرت علی ( ع ) به در خانه شمعون رفت و در خانه را زد ، شمعون از خانه بیرون آمد ، وقتی که چشمش به چهره علی ( ع ) افتاد ، از علت آمدن آن حضرت به آنجا پرسید .

حضرت علی ( ع ) ماجرا را گفت و افزود که برای خرید انار آمده ام .

شمعون : چیزی از آن انارها باقی نمانده است ، همه را فروختم .

امام علی ( ع ) که از راه علم امامت دریافته بود که یک انار ، باقی مانده ، به شمعون فرمود : ( شاید یک انار باقی مانده و تو اطلاع نداری ) .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه