320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 197

صفحه 197

را با ویزیت زیادی آوردم ولی متاسفانه او با دیدن دختر بدون کمترین تامل و معاینه بیرون رفت و اصلا نسخه ای هم ننوشت .

همه قطع امید از حیات او نمودند ولی با تمام این احوال مادر دختر به هیچ وجه نمی تواند و حاضر نیست از دختر تازه عروس خود قطع امید کند ، روزهای 23 و 24 شعبان المعظم بود که مادر دختر مصمم شد که برای شفا ، او را به حرم مطهر امیرالمؤ منین علی ( ع ) ببرد .

این تصمیم و تقاضای مادر اسباب تعجب من بود ، زیرا دختر را چگونه می شود برد ولی در مقابل اراده و تصمیم و تقاضای مادر که با یک دنیا عشق و علاقه و امید می خواهد این عمل را انجام دهد تسلیم شدم و یک اتومبیل سواری تهیه کردم به در منزل آوردم ، مادر دختر و شوهر دختر را در اتومبیل گذاشتند و از راه کربلا حرکت کردند و شب در کربلا توقف نمودند و روز بعد عازم نجف شدند ، وقتی که وارد شدند معلوم شد که نوری سعید نخست وزیر عراق در حرم مشرف است و کسی حق تشریف ندارد ، لهذا مستقیما به مسجد کوفه رفتند و شب را به نجف مراجعت کرده ، دختر را بغل کرده و آوردند در حرم شاه ولایت کنار ضریح خواباندند ، مادر هم با حال توسل پهلوی دختر نشسته بود و متصل عرض حاجت می کرد .

ناگهان دید که دختر چشم باز کرده ، مادری که می دانست دختر قدرت چشم باز کردن ندارد و باید پلک چشم را با

دست بالا ببرد ولی الآن بدون کمک دیگری چشم باز کرده ، روح امید بیشتری در وی ایجاد و با حضور قلب بیشتری توجه پیدا کرد و متوسل بود ، تا این که تدریجا حرکات بدن دختر زیاد می شود و در همان شب آن قدر مشمول عنایت حق و توجه حضرت امیرالمؤ منین ( ع ) می شود که دختر با معاضدت مادر اطراف ضریح مقدس طواف می کند .

مادر با یک دنیا مسرت می خواهد که داد کند و مردم را از این عنایت خبردار سازد ولی به شدت خود را کنترل می کند ، که اگر زوار متوجه شوند ممکن است هجوم زوار طفل را هلاک کند ، شب را در نجف توقف می کند فردا صبح دختر با پای خود به حرم مطهر مشرف می شود و از حرم بیرون آمده مستقیما عازم بغداد می شوند .

تا این جا شرح مطلب به زبان پدر دختر بود ، آن روز که در منزل حاج جواد بودم ، سیزدهم ماه رمضان بود دختر با کمال سلامت تمام روزه های ماه رمضان را گرفته و تا امروز یک ختم قرآن خوانده بود ! ! این خلاصه تحقیقات و اظهارات آقای حاج جواد بود که نوشتم و به امضا ایشان رساندم و جمعی از محترمین که آقای حاج جواد را می شناختند و کسالت دختر و عافیت او را می دانستند شهادت خود را در ورقه ای نوشتند . و آقای آشیخ هادی شطیطه که یکی از علما مورد احترام و اعتماد کاظمین است و در مسجد صحن مطهر جماعت دارد در ورقه نوشتند که

خودم صیغه عقد دختر را خواندم و در موقع کسالت مکرر عیادت کردم و تمام جریان را مطلعم و شهادت می دهم بر صدق و راستی مطلب .

عین ورقه امضا شده را مرحوم آیه الله آقای بروجردی ( ره ) برای ثبت در کتابی خواستند و تقدیم کردم ، در این تاریخ پدر و مادر و شوهر دختر و خود دختر و بسیاری از شهود زنده اند و فقط آقای شیخ هادی شطیطه به رحمت ایزدی پیوسته رحمه الله علیه . ( 268 )

232- تلقین ( بسم الله ) و نجات از کندفهمی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه