320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 205

صفحه 205

از خواب بیدار شدم و ماجرایی را که در رؤ یا دیده بودم برای اهل منبر نقل نمودم و از آن زمان دیگر به منبر نرفته و روضه نخواندم ، در صورتی که از این راه استفاده زیادی داشتم . ( 279 )

242- انتقام از قاتلان حسین ( ع )

عالم بزرگوار ، مرحوم سید عبدالرزاق مقرم ، در کتاب العباس از کتاب منتخب طریحی ( 280 ) نقل می کند که شخص آهنگری از اهل کوفه گفت : من هم با لشکر ابن زیاد به کربلا رفته بودم .

ما خیمه های خود را بر لب نهر علقمه برپا کردیم و سپاه ما آب را بر روی امام حسین ( ع ) و یارانش بستند تا این که همگی آنان کشته شدند ، و این در حالی بود که اهل و عیال آن بزرگوار همه تشنه بودند .

بعد از این جریان به سوی کوفه مراجعت نمودیم و ابن زیاد اسیران آل محمد ( ص ) را به طرف شام اعزام کرد . پس از عزیمت اسرا ، شبی در عالم خواب ، دیدم که گویا قیامت برپا شده است . مردمک نظیر دریا به موج آمده و دچار عطش شدیدی بودند . من احساس می کردم که از همه آنان تشنه ترم . آفتاب فوق العاده گرم بود و زمین هم نظیر دیگ می جوشید . در همین موقع ، شخصی را دیدم که نور جمالش صحرای محشر را روشن کرده بود و در عقب وی شهسوار را دیدم که صورتش از ماه شب چهارده نورانی تر بود .

در حینی که ایستاده بودم ، ناگاه مردی آمد و مرا به

وسیله زنجیر ، کشان کشان ، به سوی آن بزرگوار بود . من آن شخص راقسم دادم و گفتم : تو را به حق آن کسی که این ماموریت را به تو داده بگو بدانم تو کیستی ؟ !

گفت : من یکی از ملایکه می باشم .

گفتم : آن شهسوار کیست ؟

گفت : علی بن ابی طالب ( ع ) .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه