320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 21

صفحه 21

فرمود : ورای آن چیزی است که علم شما به آن نمی رسد .

عرضه داشتیم : آیا شما آن را می دانید ؟

فرمود : علم من به ورای کوه قاف مثل علم و آگاهی من است به

احوال این دنیا و هر آن چه در آن است . همانا من بعد از رسول خدا ( ص ) محافظ و گواه بر آنم ، اوصیای بعد از من رسول خدا ( ص ) محافظ و گواه بر آنم ، اوصیای بعد از من نیز همین طور هستند . بعد فرمود : به راستی ، من به راه های آسمان داناتر از زمینم . ما آن اسم مخزون و پوشیده ایم . ما اسما حسنایی هستیم که هرگاه خدا را به حرمت آن ( اسما ) بخوانند ، اجابت می فرماید . ما نام های نوشته شده بر عرشیم و به سبب ما ، خداوند آسمان و زمین و عرش و کرسی و بهشت و جهنم را آفرید و ملایکه ، از ما تسبیح و تقدیس و توحید و تهلیل و تکبیر را آموختند . و ما کلماتی هستیم که حضرت آدم آن را از پروردگارش فرا گرفت و خداوند توبه او را ( به برکت آن کلمات ) پذیرفت .

سپس حضرت فرمود : آیا می خواهید ، چیز عجیبی به شما نشان دهم ؟

عرض کردم : آری .

فرمود : چشم هایتان را ببندید . چنین کردیم . بعد فرمود : چشم هایتان را باز کنید ، وقتی چشم گشودیم ، شهری را دیدیم که بزرگتر از آن را ندیده بودیم . بازارهایش برقرار و در میان آن ها ، مردمانی بودند به بلندی درخت خرما که به بزرگی آنها ندیده بودیم ، عرضه داشتیم : ای امیرالمؤ منین ( ع ) ، این ها چه کسانی هستند ؟

فرمود : باقیمانده های قوم عاد

. کافرانی که ایمان به خداوند نمی آورند . دوست داشتم آن ها را به شما نشان دهم . می خواهم این شهر و اهل آن را هلاک نمایم ، در حالی که آن ها نمی فهمند ( و بی خبرند ) .

عرض کردیم : یا امیرالمؤ منین ( ع ) ، آیا آنها را بدون دلیل هلاک می نماید ؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه