320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 212

صفحه 212

درباره کمالات اخلاقی و فضایل معنوی این مرد بزرگ ، مطالب بسیار نقل شده ، از جمله : برای زیارت به کربلا رفته بود . یکی از زایران که او را نمی شناخت ، از لباس و قیافه ساده او ، خیال می کرد که یک خدمتکار عادی است . لباس های چرک شده خود را به او داد و گفت : ( این ها را برای من بشوی ! ) .

محقق اردبیلی لباس های او را گرفت و شست و سپس به او تحویل داد . در آن هنگام ، آن مرد زایر ، او را شناخت و چند نفر نیز که در آن جا بودند از جریان آگاه شدند و آن مرد زایر را سرزنش نمودند که چرا به عالم بزرگ ، مقدس اردبیلی توهین کرد ؟ . . .

محقق اردبیلی ( ره ) آنها را از سرزنش کردن بازداشت و گفت : ( حقوق برادران دینی نسبت به یکدیگر ، خیلی

زیادتر از این ها است ، کاری نکرده ام که شما این چنین جوش و خروش می کنید ) .

این مرد بزرگ از دنیا رفت . پس از مدتی ، یکی از مجتهدین وارسته او را در عالم خواب دید که با لباس زیبایی که در تن دارد ، با سیمای جذاب از حرم امیر مؤ منان علی ( ع ) بیرون می آید ، از او پرسید : ( چه عملی باعث شده که شما دارای آن همه مقام شدید که در سیمایتان پیدا است ؟ ) .

محقق اردبیلی ( ره ) در پاسخ گفت : ( بازار اعمال کساد است ، و نفع نبخشید ما را غیر از ولایت و محبت صاحب این قبر ) . ( 288 )

249- رابطه مقدس اردبیلی با حضرت علی ( ع ) و امام زمان ( عج )

علامه مجلسی ( ره ) از جماعتی نقل می کند که آنها از عالم بزرگوار ( امیر علام ) که از شاگردان برجسته محقق اردبیلی بود نقل کردند که گفت : در یکی از حجره های صحن مطهر علی ( ع ) بودم ، نیمه های شب شخصی را دیدم که به طرف مرقد مطهر علی ( ع ) می آمد ، نزدیک رفتم تا ببینم کیست . دیدم استاد ( مولا احمد اردبیلی ) است ، خود را مخفی نمودم ، دیدم او کنار در حرم رفت ، در بسته با رسیدن او باز شد ، او وارد حرم گردید ، شنیدم او با کسی سخن می گفت ، سپس از حرم بیرون آمد و در حرم بسته گردید ، او از حرم خارج گردید و من به دنبال او حرکت کردم ،

بی آنکه او از حرکت من آگاه باشد ، او به سوی کوفه رفت و به مسجد کوفه وارد گردید و کنار محراب رفت ، و در آن جا مدتی توقف نمود و سپس بازگشت و از مسجد بیرون آمد و به سوی نجف اشرف روانه شد ، من در تاریکی به دنبال او حرکت می کردم ، وقتی که نزدیک ستون حنانه رسید ، سرفه مرا گرفت ، نتوانستم سرفه ام را کنترل کنم ، او به من متوجه شد و مرا شناخت و فرمود : تو امیر علام هستی ؟

گفتم : آری .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه