320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 234

صفحه 234

گفتم : من مرد ضعیفی هستم و او از نزدیکان سلطان است .

در این حال حضرت ، خنجز تیزی بیرون آورد و به من داد و فرمود : برو سر او را ببر .

خنجر را گرفتم و به خانه او آمدم و در را باز دیدم ، وارد شدم ، دیدم خوابیده است . سرش را بریدم و پیش پیامبر برگشتم . گفتم : او را کشتم و این خنجر به خون او آلوده شده است .

فرمود : ( آن را به من بده ) .

سپس به امام حسین فرمود : ( او را سیراب کن ) .

وقتی که صبح شد و من بیدار شدم بعد از چند ساعت ، امیر شهر دستور داد همسایه های او را گرفتند . پیش او گفتم : ای امیر ! از خدا بترس ، این مردمی را که دستگیر نموده ای این ها بیگناه هستند و داستان خواب خویش را برایش نقل نمودم او نیز آنها را آزاد

کرد . ( 314 )

273- مجازات در عالم رؤ یا

افرادی بوده اند که به دلیل مخالفت با حضرت علی ( ع ) در عالم رؤ یا مجازات شده اند ، مردی نقل کرده است : در بازار شام به شخصی برخوردم که نیمی از صورتش سیاه شده و آن را پوشانده بود ، گفتم چه روی داده که اینچنین شده ای ؟ گفت : سوگند به خداوند ، نذر کردم کسی از این ماجرا نپرسد مگر آن که عین واقعه را برایش نقل کنم . من مردی بودم که با حضرت علی ( ع ) از در عداوت درآمدم ، شبی در عالم رؤ یا مشاهده کردم مردی به نزدم آمد و گفت : تو بودی که به امیرالمؤ منین ( ع ) دشنام می دادی ؟ و بدون آن که منتظر شنیدن پاسخ از من باشد ، محکم به یک طرف صورتم سیلی نواخت ، وقتی بیدار شدم آن را سیاه یافتم . ( 315 )

274- جزای تخطئه به علی ( ع )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه