320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 235

صفحه 235

علی بن هارون منجم می گوید : خلیفه ( الراضی ) درباره علی ( ع ) زیاد با من بحث می کرد و می گفت : علی ( ع ) در سیاست کردن معاویه اشتباه کرد !

می گوید : به او حجت و دلیل می آوردم که علی ( ع ) خطا نمی کند و هر کاری که انجام دهد درست است ولی او قبول نمی کرد . روزی به سوی ما خارج شد و ما را از خوض در این امور نهی کرد .

خلیفه می گوید : شبی در خواب دیدم که از شهر خارج شدم و به طرف بعضی از باغ هایم رفتم . مردی

آمد سرش مثل سر سگ بود . در مورد آن پرسیدم ؟

گفتند : این مرد ، علی ( ع ) را تخطئه می کرد . از آن به بعد فهمیدم باید برای من و امثال من عبرتی باشد . از این رو توبه کردم . ( 316 )

275- سب علی ( ع )

روایت شده که ببغای شاعر بر پادشاهی وارد شد ، او را در منزلی جا داد ، و نگهبانی هر شب بیرون می آمد و می گفت : ای بی خبران ! خدا را یاد بکنید لعنت خدا بر دشمن معاویه ، اتفاقا شبی شاعر در خواب دید که : پیغمبر ( ص ) و علی ( ع ) به جانب آن دری که آن نگهبان بود رفتند و او را گرفتند ، پیغمبر ( ص ) به علی ( ع ) فرمود : او را با دست بزن که تو را دشنام می دهد ، امیرالمؤ منین ضربتی میان دو شانه او زد ، شاعر بیدار شد ، صدای شیون از خانه نگهبان شنید ، ماجرا را پرسید ، گفتند : میان شانه های نگهبان به مقدار کف دست جای ضربتی پیدا شده و پیوسته شکافته می شود و آرامش را از او می برد ، و قبل از صبح جان سپرد ، و چهل نفر او را به این حال دیدند . ( 317 )

276- مجازات سب کنندگان علی ( ع )

هارون می گوید : یوسف بن حجاج را والی دمشق قرار دادم و امر او را به عدالت در بین رعیت و انصاف درباره مردم دستور دادم .

پس او به من اطلاع داد که خطیب دمشق به علی بن ابیطالب ( ع ) دشنام می دهد هر روز از مقام او می کاهد او را احضار کرده سؤ ال نمودم از سبب این عمل او اقرار کرده است به این مطلب و گفته است که سبب این بدگویی آن است که علی پدران مرا کشته است و از

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه