320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 238

صفحه 238

278- سزای دشمنی با علی ( ع )

اعمش گفت : روزی در مسجد الحرام به مردی که نماز می خواند نگاه کردم .

پس نمازش را طولانی کرد سپس نشست و به دعا مشغول شد تا آنجا که گفت : ای

پروردگار من گناه من بزرگ است و نمی آمرزد گناه عظیم را مگر تو ای خدای بزرگ .

بعد خودش را انداخت بر زمین استغفار و گریه می کرد به صدای بلند منتظر شدم تا سجودش را تمام کند تا با او صحبت کنم و از او بپرسم که گناه بزرگش چسیت . وقتی سر برداشت ، به صورت او نگاه کردم ، ناگاه متوجه شدم که صورت او مانند صورت سگ پشم آلود است و بدن او بدن انسان بود به او گفتم : ای بنده خدا گناه تو چه چیز است که خدا خلقت تو را تغییر داده ؟ جواب داد : گناه من بزرگ است و دوست ندارم کسی به آن اطلاع یابد . من اصرار کردم تا آن که گفت : من مردی ناصبی بودم و دشمن علی بن ابیطالب ( ع ) و این عداوت را اظهار می کردم و کتمان نمی کردم .

روزی شخصی از کنار من عبور نمود در حالی که علی ( ع ) را دشنام می دادم . آن شخص به من گفت : چه می شود تو را ؟ خدا بیرون نبرد تو را از دنیا تا آن که خلقت تو را برگرداند . و مشهور باشی به آن در دنیا قبل از آخرت . پس شب را خوابیدم سلامت ، چون صبح شد صورت من تبدیل به صورت سگ شد و پشیمان شدم بر گناه گذشته خود و توبه نمودم نزد خدا از حالتی که در آن بودم و خدای را می خوانم که مرا بیامرزد . راوی گفت از کلام او مات و حیرت

زده شدم . ( 320 )

279- داستان حاج موصلی

در دارالسلام نقل است که در شهر موصل مردی بود بنام احمد بن حمدون که از دشمنان علی ( ع ) بود یکی از اهل موصل عازم مکه شد .

پس برای وداع نزد او رفت و گفت : قصد حج دارم شما را حاجتی هست ؟ احمد بن حمدون گفت : مرا حاجتی مهم است و بر تو آسان است چون حج را تمام کردی و به مدینه رفتی و پیغمبر ( ص ) را زیارت کردی از من پیام به او برسان و بگو : یا رسول الله چه چیز علی بن ابی طالب شما را خوش آمد تا آنکه دخترت فاطمه ( س ) را به او تزویج کردی بزرگی شکمش یا باریکی ساق پایش یا بی مویی جلوی سرش و قسم داد او را که این پیام مرا برسان .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه